• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی

    معصوم دوازدهم – امام علي النقي (ع)

    امام علي النقي معروف به حضرت «هادي» در نيمه ذيحجه سال 212 هجري در اطراف مدينه ، در محلي به نام «صريا» به دنيا آمد ، پدرش امام جواد و مادرش «سمانه» كنيزي با فضيلت و تقوي بود.
    حضرت در سال 220 هجري پس از شهادت پدرش ، به امامت رسيد ، وي با اينكه 8 سال بيشتر نداشت اما مورد توجه شيعيان بود و خلفاي عباسي سخت از او مي ترسيدند و به تبعيد و آزارش دست مي زدند
    چنانكه «متوّكل»‌ امام را از «مدينه» به «سامراء» آورد و تا پايان عمر در آنجا بود.
    حضرت در زهد و عبادت ، يگانه بود چنانكه وقتي مأمورين متوكل ، به خانه اش ريختند ، او را در اطاقي ساده ديدند كه مشغول عبادت بود ،
    حضرت با قرآن انس زيادي داشت و هر وقت از كارهاي مردم ، فراغت مي يافت ، قرآن مي خواند ، با تبسم و خوشروئي با مردم برخورد مي كرد و هر گاه راه مي رفت ، قدمها را آهسته برمي داشت ، به مستمندان رسيدگي مي كرد و گاهي تا سي هزار دينار به محرومين و گرفتاران مي بخشيد.
    چنانكه وقتي متوكل براي او سي هزار دينار فرستاد همه را به يك عرب محروم داد.
    مادر «متوكل» شيفته زهد و ايمان امام «هادي» شده بود و روزي كه متوكل مريض شد و پايش جراحتي برداشت و پزشكان از مداواي او عاجز شدند ، مادرش «فتح بن خاقان» را به منزل حضرت فرستاد تا داروئي از او بخواهد ،
    حضرت داروئي را به او سفارش كرد كه با آن ، متوكل معالجه شد و همه پزشكان را به شگفتي انداخت.
    مادرش به شكرانه اين بهبودي ، مبلغ هزار دينار ، براي حضرت فرستاد او هم همه آنها را به مستمندان داد.
    «يونس نقاش» روزي ترسان و لرزان بحضور امام آمد و گفت: «اي پسر رسول خدا ، من در آستانه مرگ هستم و شما به خانواده من رسيدگي كنيد ، حضرت جريان را پرسيد و او چنين گفت: «يكي از درباريان عباسي نگيني را به من داده است تا نقشي بر آن بيندازم ، بين كار ، نگين دو نيم شد و شكست و فردا او مي فرستد نگين را بگيرد ، اگر از جريان باخبر شود مرا خواهد كشت ، »