• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی

    معصوم دوازدهم – امام علي النقي (ع)

    امام سر را به زير افكند سپس سر را بلند كرد و فرمود: «در حقّت دعا كردم و مطمئن باش كه از طرف او ، به تو آسيبي نخواهد رسيد بلكه اين كار ، به نفع تو تمام خواهد شد برخيز و فردا برو كه ناراحتي نخواهي ديد».
    فردا صبح ، يونس به همراه يكي از مأمورين با قدمهاي لرزان راهي خانه آن مرد شد طولي نكشيد كه صاحب خانه وارد شد و به او گفت: اي يونس بنا بود كه روي انگشتر نقشي بيندازي ولي بين دو دختر من ، بر سر اين نگين دعوا است ، اگر ممكن است آن را دو نيم كن و نقش را به نيمه هاي آن بينداز و براي اين كار ، جايزه اي هم به تو خواهم داد.
    يونس گفت: «اجازه دهيد در اين باره فكري بكنم». از آنجا بيرون آمد و با خوشحالي برگشت و بحضور امام رسيد و از اين لطفي كه در حق او فرموده بود سپاسگزاري نمود.
    ادامه مبارزه ، و مخالفت امامان با ستمگران و فرمانروايان بيدادگر ، از افتخارات تاريخ اسلام و تشيع است. آنان با سازش ناپذيري با ظلم و طرفداري از بينوايان ، خشم ستمگران را ، برمي انگيختند تا آنجا كه خواب و راحتي را از ايشان مي گرفتند.
    با اينكه مدت زندگاني حضرت هادي با حكومت هفت خليفه عباسي همزمان بود ، ولي سخت ترين دوران زندگي امام ، زمان «متوكل» به شمار مي رفت زيرا وي مردي شهرت طلب و ناپاك و بي ايمان بود و اگر به مذهب تظاهر مي كرد فقط به پيشبرد هدفهاي سياسيش نظر داشت.
    متوكل در سال 226 دستور داد كه به قبر امام حسين آب ببندند و آنرا خراب سازند و بجايش زراعت كنند تا مردم را ، از زيارت قبر شهيدان كربلا ، محروم سازد ،
    متوكل خوب مي دانست كه هر كدام از اين قبرها سنگري محكم عليه او است كه پيوسته سربازان فداكار و عاشقان دلسوخته را از سراسر جهان به سوي خود جذب مي كند.
    حتي متوكل از «محمدبن ادريس» كه يكي از دانشمندان بود ، حمايت و طرفداري مي كرد و مردم را تشويق مي نمود كه مسائل خود را از او بپرسند تا به تدريج مردم ، از خاندان علي (ع) كناره گيري كنند. متوكل بعد از آن جنايت هولناك ، كه قتل امام بود ، ديگر آرامش خاطر نداشت و همچنان افسرده بود تا آنكه به دست تركان كشته گرديد.
    روزي يكي از چاپلوسان به متوكل گفت: «چرا شما به مأمورين دربار خود ، دستور مي دهيد كه به امام هادي احترام كنند و وقتي مي خواهد وارد شود پرده ها را برايش بلند نمايند و دربها را برويش بگشايند؟ اين خود ، مخالف با شيوه شما است بگذار امام مانند ديگران بيايد و برود تا در برابر ديدگان مردم ، از ارزش بيفتد ، متوكل تقاضاي او را پذيرفت و به مأمورين دستور داد كه در موقع آمدن و رفتن امام ، پرده ها را نگيرند و دربها را نگشايند.
    يك روز يكي از مأموران دوان دوان خود را به متوكل رساند و گفت: «امام مي آيد و او به هر قسمتي كه مي رسد درها خود به خود باز مي شود و پرده ها بالا مي رود ، اين كار ، نظر همه را بسوي خود جلب كرده و اگر اين كار ، ادامه پيدا كند ارزش و برتري امام برهمه كس روشن خواهد شد و حكومت تو به خطر خواهد افتاد»