کد سوال : 5807
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>فلسفه احكام
پرسش : حكمت اينكه زن در عادت ماهانه عبادت را بايد ترك كند چيست در حاليكه بيمار بر روي تخت بايستي نمازش را بخواند؟
پاسخ : توجه داشته باشيد كه اولاً اگر زن هم در حال عادى - غير از عادت ماهيانه - باشد همانطور كه اشاره كردهايد ولو بر تخت بيمارستان و ... بايد نمازش را بخواند ثانياً اين حكم درباره زنان نظير ساير احكام است و به طور قطع حكمتى در آن نهفته است. چرا نماز مسافر شكسته مىشود؟ چرا در سفر نبايد روزه گرفت؟ چرا كافر اصلى بعد از اسلام نمازهاى گذشتهاش قضا ندارد؟ و ... اينها هر كدام از حكمتى برخوردار است. ثانياً توجه داشته باشيد كه دين اسلام دين سمحه سهله است و در صدد سختگيرى و ايجاد و مشقت نبوده است. رابعاً مسئله بيمارى غير منتظره است، چه بسا زن يا مردى در طول عمرشان يا ساليان درازى به طور كلى مريض نشوند ولى مسئله عادت ماهانه زن يك قانون طبيعى است همگانى و دائم است. خامساً به اين نكته نيز توجه كنيد كه در وضع قوانين شرعى و اجتماعى اصولاً رعايت نوع افراد در نوع زمانها و در نوع حالات مىشود يعنى موارد استثنائى را نبايد در قانون مدّ نظر گرفت و گرنه هيچ قانونى را نبايد وضع كرد چون بهر حال استثنائى دارد.
کد سوال : 5808
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>فلسفه احكام>قرآن و حديث
پرسش : با اينكه انسان مجاز نيست حتى به بدن خود آسيب برساند آيه 34 نسأ راچگونه توجيه مىكنيد كه اجازه تنبيه زن را به شوهر داده است؟
پاسخ : مسئله در اجتناب از ضرر بدنى حتى به خويشتن چه رسد به ديگران و اجتناب از اذيت وآزار حيوانات يك چيز است و آنچه در آيه 34 نساء آمده است چيز ديگر است. حال به نكات مطرح شده در اين آيه مىپردازيم دقت كنيد:
الف) مردها بر زنها جنبه برترى و سرپرستى دارند به دليل برترى كه خدا به آنها بخشيده و به دليل انفاقى كه از اموالشان دارند. باز در اينجا ذهن خود را سراغ موارد استثنائى نبريد شما ملاحظه كنيد كه آيا واقعاً نوع مردها بر زنها چنين مزيتى را ندارند. بله ما هم قبول داريم كه زنهاى قهرمان پرور و مردآفرين روزگار هم داريم در بين زنها شخصيتهائى يافت مىشوند كه بسيارى از مردها به گرد آنها هم نمىرسند. زهراى اطهر كجا و مردان روزگار كجا؟ ولى آيا نوعاً چنين است؟ زنها نوعاً از رقت قلب و عواطف بيشترى نسبت به مردها برخورداريد اگر چه اين كمال است ولى در بسيارى از اوقات جلو عقل و تدبير و آيندهنگرى را سد مىكند. علاوه بر اين در مسائل حياتى احساسات زنها بيش از مردها خودنمائى مىكند. به ديگر عبارت مسئله غلبه احساسات بر عقل در مسائل مهم و سرنوشتساز در زنها بيشتر مشاهده مىشود تا مردها. همچنانكه مىبينيم در امور خشن و دشوارى همچون ميادين نبرد و جنگ يا كارهائى از قبيل رانندگى ماشينهاى غولپيكر اين مردها هستند كه ازآنها انتظار مىرود و در اين گونه موارد كسى از زنها انتظار ندارد. به همان كيفيت كه ساختار طبيعى زن و مرد با هم متفاوت است وظائف آنها نيز نسبت به يكديگر متفاوت است.
ب ) ملاحظه بفرمائيد در همين آيه ابتدا از زنهاى شايسته، عفيف و باتقوا تجليل شده است. آنگاه سخن از زنهائى به ميان مىآيد كه ناشزه هستند يعنى نافرمانى نموده و از انجام وظائف خويش سر پيچى مىكنند. در اينجا قرآن مجيد براى تربيت و تأديب اينگونه زنها چند مرحله قائل شده است: اول نصيحت واندرز. دوم اگر نصيحت مؤثر نيفتاد قهر كردن و دورى نموردن از آنها در خوابگاه. سوم اگر زنى بود كه اوّلا سرپيچى و نافرمانى دارد ثانياً آنقدر نافرمان است كه به هيچ موعظه و نصيحتى نيز رام نمىشود و حتى با قهر كردن و دورى در اينجا اسلام فرموده: (واضربوهن) آنها را تنبيه كنيد. حال اين تنيه بايد بررسى شود كه منظور چيست؟ و كميت و كيفيت آن چگونه است؟ مطمئن باشيد كتككارى و ضرب و جرحى كه مردان نالايق و لاابابى نسبت به همسران خود دارند از ديدگاه اسلام مطرود و نامشروع است. اسلام براى چنين رفتار زشتى هرگز مجوزى صادر نكرده است. و اگر ديديد كسى نسبت به كتككارى و رفتار زشت خويش در صدد استناد به اين آيه است مطمئن باشيد كه {/B«فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً بَعِيداً»{w19-22w}{I4:116I}*/} سخت در اشتباه است در اينجا به چند نكته توجه داشته باشيد: 1- «تنبيه بدنى» كه در اين آيه مذكور بدان اشاره شده بايد ملايم و خفيف باشد به گونهاى كه موجب مجروح شدن و شكستگى و كبودى بدن نگردد (در حديث آمده است كه اين زدن با چوپ مسواك باشد كه هم كوتاه است و هم باريك). 2- تنبيه بدنى منحصر به اسلام نيست همچنانكه منحصر به اين مورد خاص نيز نيست. در همه جاى دنيا وقتى انسانى به طور مسالمتآميز به قانون تن در نداد و نه از طريق سخنرانى و ارشاد و نه حتى جريمه و برخى از محروميتها زير بار نرفت نوبت به خشونت مىرسد و از طريق تنبه بدنى وارد مىشوند كه حتى تا پاى اعدام هم پيش مىرود. آيا در اينجا مىشود ايراد گرفت كه وقتى آئين اسلام كوچكترين اذيت وآزاد بدنى را ممنوع ساخته و حتى براى آن ديه تعيين فرموده است. چرا سارق و زانى و ... را محكوم به حد خوردن فرموده و بايد تازيانه بخورند؟! جالب اينجاست كه دنباله آيه مذكور چنين آمده است كه: {A{/Bفَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَيْهِنَّ سَبِيلاً{w34-39w}{I4:34I}/}A} اگر زنها از شما - شوهران - اطاعت كردند حق نداريد نسبت به آنها تعدى كنيد و هيچگونه اذيت و آزارى برسانيد. {A{/Bإِنَّ اَللَّهَ كانَ عَلِيًّا كَبِيراً{w40-44w}{I4:34I}/}A} اگر كسى بخواهد از سرپرسى خود سوء استفاده نمايد و آنرا وسيله آزار زيردستان خود قرار دهد به راستى كه خدا برتر و بزرگ است. يعنى در آنصورت سر و كارش با خدائى است كه قدرت قهّار است و بر همه كس غلبه و برترى دارد. (به تفاسير قرآن از جمله تفسير نمونه در ذيل آيه مذكور مراجعه فرمائيد) اين بود نكات چندى كه در جواب اين سؤال بيان شد اگر چه ادعا نمىكنيم كه همه آنچه در اين راستا مىتوان بيان داشت در اين مختصر گنجيده است.
کد سوال : 5809
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان>تربيتي و مشاوره
پرسش : همسرم فيلمهاى ويدئويى مبتذل مىبيند براى اينكه او را از اين كار بازدارم چه راهى پيشنهاد مىكنيد بدون اينكه مشكل برايم ايجاد شود؟
پاسخ : براى جلوگيرى از تماشاى فيلمهاى ويدئويى بايد به تدريج و با شگردهاى مختلفى عمل كنيد.
الف) سعى كنيد در خلال فيلم، به اثرات زشت و زيانبار اين فيلمها را به نحوى اشاره نماييد و فرصت ارزشمندى را كه از انسان تلف مىكند، بدون آنكه نتيجه مثبتى در پى داشته باشد متذكّر گرديد.
ب ) فيلمهاى سالم و جذاب ديگرى در صورت امكان تهيه و آنها را در معرض قرار دهيد. فيلمهاى سينمايى، فيلمهاى علمى بسيار شيرين، راز بقا، مناظر تاريخى و طبيعى دلكش و جذابى كه بتدريج ايشان را از فيلمهاى مبتذل منصرف سازد.
ج ) از حركت حادّ و تند بپرهيزيد؛ زيرا همان طور كه اشاره فرمودهايد ممكن است آرامش و نظم زندگى شما را به هم زند.
د ) به هر نحو ممكن تلاش كنيد وقت ايشان به گونهاى پر شود كه اصولاً مجال ديدن آن فيلمها را نداشته باشد.
ه ) اگر فيلمها مضر و خطرناك نيستند، شما هم سخت نگيريد. به هر حال امر به معروف و باز دارى از زشتىها و منكرات، مراتب و شرايطى دارد كه بايد با مدارا و در طول زمان انجام گيرد تا انشاءاللَّه نتايج مثبتى به بار آورد.
از اينكه شما را اين گونه مقيّد به دين و مسائل شرعى احساس مىكنيم، شادمانيم. در اين شرايط پيوسته بايد خودسازى داشته باشيد و سعى كنيد از طريق مطالعه، مجالست با نيكان و صالحان و استماع سخنرانىهاى دينى و ارزشمند، مايههاى دينى خود را تقويت كنيد. در هر صورت مواظب باشيد كه تحت تأثير عملكردهاى ناروا قرار نگيريد و هميشه به بهشت و دوزخ فكر كنيد. سفرهاى زيارتى از قبيل مشهد، عمره و سوريه انشاءاللَّه براى شما و همسرتان مفيد است.
کد سوال : 5810
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>فلسفه احكام>اجتماعي _ فرهنگي
پرسش : آيا بهتر نيست حجاب در كشور ما اختيارى باشد نه اجبارى؟
پاسخ : برخى از دستورات را - ولو از روى اجبار هم شده - بايد به اجرا گذاشت و نمىتوان تنها به عقيده و ميل مردم اكتفا كرد. اگر چنين باشد شما لحظهاى فكر كنيد چقدر از مردم حاضرند با ميل و رغبت و از روى اعتقاد از رشوهگرفتن و اختلاس اجتناب كنند؟ چقدر حاضرند از شراب و زنا با ميل و رغبت احتراز نمايند؟ چقدر ازمردم حاضرند حتى با ميل و رغبت به جلسات سخنرانى بيايند و در زمينه اين گناهان و تبعات سوء آن توجيه شوند؟ تا سپس آنها را آزاد گذاشت تا در عمل هم با ميل و رغبت وظايف خويش را اجرا كنند. اين موضوع منحصر به كشور ما نيست. در هر كشورى يك سلسله دستوراتى است كه به اجبار آنها را به اجرا مىگذارند. شما ملاحظه كنيد در كشورى مثل فرانسه - كه خود را مهد آزادى مىشمارند - چگونه به اجبار زنها را وادار به بىحجابى مىكنند تا به دانشگاه راه يابند! از اين بگذريم ساير وظايف و قوانين را با جريمههاى سنگين و مجازات سخت، به اجرا مىگذارند. شايد مطلع باشيد كه «تجاوز به عنف» در اروپا مجازات سخت و شديدى به همراه دارد و به جا هم هست. بنابراين نمىتوان همه وظايف را انتظار داشت كه مردم با ميل و رغبت خويش انجام دهند. در خاتمه از اينكه سؤالاتى را مطرح كردهايد، سپاسگزاريم. سعى كنيد مطالعات خود را در زمينه دينى، عقيدتى و... بخصوص از اساتيد دروس عمومى و معارف اسلامى بهره بيشترى ببريد.
کد سوال : 5811
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>فلسفه احكام
پرسش : چرا بايد از يك مرجع خاص تقليد كنيم و اگر او اجازه داد بشود از علماي ديگر استفاده كرد؟
پاسخ : در اينجا بايد ابتدا منظور از مرجع خاص روشن شود. درباره مرجعيت شرايطى لازم است كه هر كس آن شرايط را دارا باشد، مىتوان از وى تقليد كرد.
الف) اگر مقصود از فرد خاص، شخص جامع الشرايط مىباشد، مطلب درستى است و مطابق حكم عقل و عقلا مىباشد. زيرا تمام عقلاى عالم در امورى كه نيازمند نوعى تخصص است، به افراد ذى صلاحيت مراجعه كرده و به دستورات آنان عمل مىكنند.
ب) اگر مقصود از مرجع خاص اين است كه حتى با وجود افراد متعدد صلاحيتدار: لزوماً بايد از يك نفر تبعيت شود، برداشت نادرستى است و چنين چيزى لازم نيست. از همين رو تبعيض در تقليد را تقريباً همه فقها جايز شمردهاند، كما اينكه عمل به احتياط بدون تقليد از هيچ مرجعى نيز جايز است.
کد سوال : 5816
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان>تاريخ و سيره
پرسش : عرفان و عرفان اسلامى يعنى چه؟ پايه گذار عرفان در اسلام چه كسى بوده است؟
پاسخ : ابن سينا در مورد عرفان مىگويد: عرفان با جداسازى ذات از شواغل آغاز شده و با دست كشيدن از ما سوا (خدا) ادامه يافته و با دست شستن از خويش و رسيدن به مقام جمع - كه جمع صفات حق است - براى ذاتى كه با صدق ارادت پيشرفته و آن گاه، با تخلّق به اخلاق ربوبى به حقيقت واحد رسيده و سپس به كمال مىرسد. بديهى است كه عارف در اين زمينه از سير و سلوك و مجاهده با نفس شروع مىكند و با علم حضورى و شهودى به حقايق عالم پى مىبرد. بوعلى سينا در فرق عارف، زاهد و عابد چنين مىگويد: كسى كه از سرمايه دنيا و خوشى آن روى گردانده به عنوان «زاهد» شناخته مىشود و آنكه بر انجام تكاليف الهى از قبيل نماز و روزه پردازد «عابد» است و آنكه باطن خود را به قصد تابش انوار نور حق از توجه به غير باز دارد به نام «عارف» خوانده مىشود و بديهى است كه لازمه عرفان زهد و عبادت نيز هست ولى هر زهد و عبادتى به عرفان نمىرسد و عارف اسلامى كسى است كه براى رسيدن به مراحل بالاى عرفان از دستورات خدا و احكام شرع اطاعت مىكند و در اثر تزكيه روح و نفس، دل را براى تابش انوار حق آماده مىكند. و در مورد پايه گذاران عرفان اسلامى بايد گفت: زمينه عرفان از همان صدر اسلام در بين صحابه وجود داشته گر چه آنها رسماً اسم و عنوان عارف را نداشتهاند اما در حقيقت افرادى همچون سلمان فارسى مقداد، ابوذر و اويس قرنى به مراحل بالايى از عرفان و حقيقت دست يافته بودند كه شايد بسيارى از مدعيان عرفان از آن حقايق محروم باشند. ولى تكوين و تكميل عرفان نظرى تقريباً از اواخر قرن اول و اوايل قرن دوم هجرى شروع شده كه از شخصيتهاى اوليه آن مىتوان از رابعه عدويه (م 135)، شفيق بلخى (م 194) و معروف كرخى (م 200) نام برد و در دوران بعد كه عرفان نظرى به مراحل رشد و تكامل خود مىرسد، از افرادى همچون بايزيد بسطامى (م 261) و جنيد بغدادى (م 279) و شبلى (م 334) مىتوان سخن به ميان آورد. تا اينكه عرفان عملى با آثار خواجه عبداللَّه انصارى به نام منازل السائرين نظم و كمال نهايى را پيدا كرد و پس از آن به وسيله ابن فارض (م 632) و پس از آن به دست ابن عربى (م 638) به اوج شكوفايى خود رسيد و او بزرگترين اثر خود را به نام «فتوحات مكيه» و چند اثر ديگر در اصول و قواعد عرفان عملى و نظرى، به رشته تحرير در آورد.
کد سوال : 5817
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اجتماعي _ فرهنگي>اخلاق و عرفان
پرسش : چگونه يك عالم شيعى مثل استاد جعفرى براى كتاب يك عالم سنى شرح مىنويسد و به او ارادت دارد؟
پاسخ : در جواب پرسش شما، به نكاتى چند اشاره مىشود:
الف) اولاً شايسته است به عنوان كتاب استاد جعفرى دقت بفرماييد «تفسير و نقد و تحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى». بنابر اين ايشان تنها به شرح اشعار مولوى بسنده نفرمودهاند. ثانياً فراموش نكنيم كه پيامبر اكرم(ص) و اسوه شرح صدر و صدارت فرمودند: {Hالحكمة ضالة المؤمن فحيث وجدها فهواحق بهاH}{M؛ حكمت و معارف، گمشده مؤمن است كه هر كجا [و از هر منبعى ]آن را يافت، احق و سزاوارتر به آن استM} {V(ميزان الحكمة، ج 2، ص 492)V}. بنابر اين شرح و نقد نوشتن بر كتابى كه انصافاً از معارف گوناگون اخلاقى، فلسفى، هنرى، عرفانى و عقيدتى برخوردار است نه تنها كار غلطى نيست كه بسيار به جا و پسنديده است. از اين گذشته مىبينيم كه ايشان بر نهجالبلاغه نيز شرح مىنويسد و اصولاً كار يك استاد تحقيق، شرح و بررسىهاى علمى و پژوهشى است. اما ارادت دانشمندى نظير آقاى جعفرى به شخصيتى نظير مولوى دليل آن نيست كه همه ديدگاههاى او را پسنديده باشد؛ بلكه در بعد كمالات به ايشان با ديده احترام مىنگرد و در بعد نقايص به مطالب ايشان نقدزده و انتقاد مىكند و نظير اين نكته را در تاريخ فراوان داريم.
در حالات امام صادق(ع) آمده است كه به اطبا ولو غير مسلمان احترام ويژه مىگذاشتند. سيد رضى آن اديب نامور و گردآورنده نهجالبلاغه، به ابو اسحاق صابى كه مردى اديب و شاعر و نويسنده بود، با كمال احترام برخورد مىكند و وقتى از دنيا مىرود قصيدهاى در رثاى او - كه بس عالى و غمانگيز است - مىسرايد. بيت اول آن كه به صورت ضربالمثل درآمده چنين است: {Sارأيت من حملوا على الاعواد# اعلمت كيف خباضياء النادىS} يعنى به من بگوييد كه چه كسى را بر اين چوبها (تابوت) حمل مىكنند؟ آيا مىدانيد چگونه چراغ محفل ما خاموش شد؟ و عجيبتر اينكه هر وقت سيد رضى از كنار قبر ابو اسحاق عبور مىكرد، پياده مىشد و تا پياده ازبرابر مدفن او نمىگذشت، سوار نمىشد. وقتى به سيد رضى خرده گرفتند، در جواب فرمود: من به كمالات و علم او احترام مىگذارم نه به بدن ايشان V}(براى تفصيل بيشتر به كتاب مردان علم در ميدان علم، ج 2، ص 164 - 166 مراجعه فرماييد){V و هم چنين احترامى كه بزرگان و شخصيتهاى ما براى محىالدّين عربى قائلند نيز حائز اهميت است. محىالدين پدر عرفان لقب گرفته است. او نسبت به مقام شامخ على(ع) چه در فصوصالحكم و چه در فتوحات مكيّه احترام بسيار قائل است؛ ولى به هر حال سنى است. اين اصل از افتخارات اسلام و به خصوص ما شيعيان است كه بين عالم و جاهل ولو غير مسلمان باشد فرق مىگذاريم. حال چه رسد كه مسلمان باشد و سنى مذهب. ب ) بنابر اين جواب سؤالات بعدى شما در اين زمينه نيز روشن مىشود. تشيع يك «اعتقاد» است و صرفاً يك بحث تاريخى نيست؛ لكن ما علم و حكمت و عرفان را از هر طريق ممكن كسب خواهيم كرد و مادامى كه به اساس اعتقادى ما لطمه نزند، از مطالب آنان استفاده خواهيم نمود. ج ) مسأله شيعه نبودن مولوى در عين شيفتگىاش نسبت به حضرت على(ع) مختص ايشان نيست. افراد بسيار ديگرى داريم كه در عين سنى بودن به حضرت على(ع) عشق مىورزيدند، نظير ابن ابىالحديد معتزلى شارح نهجالبلاغه. حتى افرادى با مرام مسيحيت، شيفته و شيداى حضرت على(ع) بودهاند؛ نظير دكتر جرج جرداق لبنانى صاحب كتاب «صوت العدالة الانسانية». آنها حضرت على(ع) را به عنوان يك شخصيت علمى و برجسته به ديده تحسين و احترام بسيار مىنگرند، ولى آن گونه كه ما به ولايت آن حضرت و فرزندان او معتقد هستيم در ظاهر گرايش ندارند. اين كه گفته مىشود به ظاهر چون برخى احتمال مىدهند كه بعضى از اين افراد نظير مولوى يا فخر رازى و حتى ابواسحاق صابى شيعه شده باشند، ولى به خاطر مصالحى آن را كتمان مىكردهاند. به هر حال اگر منصفانه قضاوت كنيم، نه مىتوان از كمالات آنها به خاطر سنى يا غير مسلمان بودن چشمپوشى كرد و نه به خاطر واجد آن كمالات بودن مىتوان آنها را از اين نقص مبرّا داشت. د ) اما تداوم بحث شيعه و سنى اين هم تازگى ندارد. مسألهاى است كه هم بين طرفداران اديان مختلف مطرح است و هم بين ملل و نحل در يك دين. شما حتماً از فرقههاى مختلف مسيحيت با اطلاعيد و حتى از فرق مختلف اسلامى در بين شيعه و سنى. اين اختلافات كه بعد از ساليان دراز و بحثهاى بسيار هنوز حل نشده و وحدتى حاصل نگشته است. حال چرا به توافق نمىرسند؟ براى اين كار مىتوان علل متعددى را برشمرد: يك) تعصبهاى بىجا لااقل در بين بسيارى از آنها. دو) عدم اطلاع كافى از مرام حق و به ديگر عبارت كج فهمى. سه) دين زدايى سياستهاى حاكم. چهار) هوا و هوس سردمداران هر دين و مذهبى؛ براى اين كه موقعيت خويش را از دست ندهند. قرآن مجيد به برخى از اين انگيزه در بين علماى يهود و نصارا اشاره فرموده است و آن را علت اصلى نپذيرفتن ديانت اسلام مىشمارد. پنج) به نظر مىرسد كه گاهى عوامل جغرافيايى نيز دخالت داشته باشد؛ مثلاً دورى شهرها و كشورها از يكديگر و در نتيجه عدم توان و دسترسى افراد خبير و آگاه در افشاگرى و روشنگرى جوامع مختلف در مناطق، كشورها و قارههاى گوناگون. ه ) «پلوراليسم دينى» به معناى حقانيت همه اديان از ديدگاه اسلام و قرآن مطرود است و هرگز پذيرفتنى نيست و گرنه {H{/Bإِنَّ اَلدِّينَ عِنْدَ اَللَّهِ اَلْإِسْلامُ{w1-5w}{I3:19I}/}H} معنا نداشت. در اين صورت حقانيت نيز معناى خود را از دست خواهد داد؛ زيرا بعضى از اديان از نظر بسيارى از مسائل اعتقادى با برخى ديگر در تضاد هستند.بنابر اين چگونه ممكن است طرفدار «پلوراليسم» شده و آزادى در انتخاب دين و پذيرش همه آنها را ملتزم شويم V}(البته اين يكى از معانى پلوراليزم دينى است و معانى ديگرى نيز براى آن گفته شده كه شايسته است براى توضيح بيشتر و ساير معانى به فصلنامه نقد 4، ص 334 مراجعه فرماييد){V. آنچه در اين زمينه بيان شد درباه مذاهب گوناگون يك دين نيز مصداق مىيابد؛ يعنى، نمىتوان در اسلام به آزادى مذاهب تن در دهيم و بگوييم حقايق كثيرند و هر كسى هر چه فهيمد همان حق است. اين ديدگاه قهراً با تناقض روبه روست. چون يا حضرت على(ع) امام بر حق هست يا نيست. يا ائمه هدى(ع) اوصياى حق نبى اكرم(ص) هستند يا نيستند و... .
کد سوال : 5818
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اجتماعي _ فرهنگي>اخلاق و عرفان
پرسش : شيعه نبودن مولوى و در عين حال شيفتگىاش نسبت به حضرت على(ع) را چگونه توجيه مىكنيد؟
پاسخ : مسئله شيعه نبودن مولوى در عين شيفتگىاش نسبت به على(ع) مختص ايشان نيست. افراد بسيار ديگرى داريم كه در عين سنى بودن به على(ع) عشق مىورزند، نظير ابن ابىالحديد معتزلى شارح نهجالبلاغه. حتى افرادى با مرام مسيحيت، شيفته و شيداى على هستند، نظير دكتر جرج جرداق لبنانى صاحب كتاب »صوت العداله الانسانيه«. آنها على(ع) را به عنوان يك شخصيت علمى و برجسته به ديدهء تحسين و احترام بسيار مىنگرند ولى آن گونه كه ما به ولايت آن حضرت و فرزندان او معتقد هستيم در ظاهر گرايش ندارند. اين كه گفته مىشود به ظاهر چون برخى احتمال مىدهند كه بعضى از اين افراد نظير مولوى يا فخر رازى و حتى ابواسحاق صابى شيعه شده باشند، ولى به خاطر مصالحى آن را كتمان مىكردند. به هر حال اگر منصفانه قضاوت كنيم نه مىتوان از كمالات آنها به خاطر سنى يا غير مسلمان بودن چشمپوشى كرد و نه به خاطر واجد آن كمالات بودن مىتوان آنها را از نقص مبرأ داشت.
کد سوال : 5822
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان>تربيتي و مشاوره
پرسش : اينجانب از لحاظ روحى آسبپذير و خيلى زود عصبانى مىشوم و همين امر باعث مشكلاتى در معاشرت با دوستانم شده است براى رهايى از اين امر چه كنم؟
پاسخ : در نامه خود چند موضوع مطرح شده كه خلاصه آن چنين است:
1 - عصبى و آسيبپذير بودن از نظر روحى. 2 - مشكل ارتباط و معاشرت با دوستان.
اين دو مشكل با يكديگر ارتباطى عميق دارند. زيرا عصبى بودن موجب از دست دادن بردبارى مىشود و همين امر عكسالعملهايى را در رفتار شما ايجاد نموده وعملاً موجبات آزردگى دوستانتان را فراهم مىآورد. البته نه اينكه تمام تقصيرها بر گردن شما باشد ولى رفتار شما به عنوان عاملى كارساز در اين صحنه عمل مىكند. بررسى ريشه رفتارهاى به اصطلاح عصبى شما نيازمند بررسىهاى دقيق و روانكاوانه است كه مجالى ديگر مىطلبد. در هر صورت كم يا زياد اين عنصر حضور دارد و شما به آن آگاه هستند. اين آگاهى بلندترين گام براى حل مشكل است. شما اكنون كه به اين موضوع پى برده و در صدد علاج آن هستيد مقدمه اصلى را فراهم نموده و تنها عزم و همت مىخواهد تا بتوانيد بر خود فائق آييد. براى آن كه بتوانيد خود را كنترل نماييد چند برنامه به شما پيشنهاد مىشود:
الف) برنامه محاسبه و بررسى رفتارهاى خود؛ براى اين منظور دفترى را اختصاص داده و براى هر هفته برگهاى را تنظيم نماييد. مقابل هر روز دفعات عصبى شدن را يادداشت نماييد. هر شب در جاى خلوتى به بررسى رفتار آن روز بپردازيد و در صورتى كه عصبانيت شما بىمورد بوده است خود را ملامت كنيد. و براى مواردى كه موفق بودهايد به خود تبريك بگوييد. اين برنامه را يك هفته عملى كرده و هر روز سعى كنيد تعداد دفعات را كاهش دهيد. در هفته دوم نيز همين برنامه را تكرار و در پايان هفته نتيجه را مقايسه نماييد. اين برنامه را به مدت يك الى دو ماه ادامه داه تا كنترل نفس در دست خودتان قرار گرفته و ملكه شما گردد. در اين صورت ريشههاى اين رفتار در وجود شما ضعيف خواهد شد.
ب ) هر شب موقع خوابيدن و در حال آرامش بدن اين جملات را آهسته با خود زمزمه كنيد: من قادر هستم كه مهار نفس خويش را در دست داشته باشم و عصبى نشوم خداوند به من كمك خواهد كد تا نه تنها عصبى نباشم بلكه فردى منطقى و شاد باشم.
ج ) شخصى و يا اشخاصى را كه از نظر شما رفتارى مناسب دارند و عصبى نيستند در نظر بگيريد و همواره رفتار او را نزد خود مجسم سازيد. كمكم شخصيت شما نيز به همان شكل در خواهد آمد. د ) كتابهاى اخلاقى را مطالعه نماييد مانند:
1 - معراج السعادة، ملا احمد نراقى
2 - قدرت تفكر، مورفى
3 - گامهاى نخست در اخلاق عملى، مهدوى كنى
کد سوال : 5823
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان>تربيتي و مشاوره
پرسش : من از نظر قوه شهويه بسيار قوى هستم بطورى كه وسوسههاى وحشتناكى در ذهنمن خطور مى كند مرا راهنمائى كنيد.
پاسخ : دغدعه شما براى نظارت و كنترل نفس خويش، خصلتى ستودنى و نعمتى بزرگ است. البته اين را بدان جهت نگفتيم كه شما را معذور كنيم؛ بلكه واقعيت آن است كه برخى به كلى از نفس خود غافل مىشوند و آن را به فراموشى مىسپارند. ولى برخى نيز اين توفيق را مىيابند كه اگر چه لغزشهايى دارند ولى همواره از طرف نفس خويش نگران و در جدال و كشمكش با آن هستند. گاهى كسى دشمنى در خانه ويا بيمارى در اندام خود دارد ولى از آن مطلع نيست و لذا اقدامى براى دفع آن نمىكند. اين خطرناك ترين نوع دشمن و زيانبارترين نوع بيمارى است. جملهاى را به حضرت مسيح(ع) نسبت مىدهند كه فرموده است: بيمار كسى نيست كه از دردى رنج مىبرد، بيمار حقيقى آن است كه بيمار است ولى خود را سالم مىپندارد.
بنابر اين دغدغه و نگرانى را در خود حفظ و تقويت كنيد، اگر چه نگرانىها براى انسان مفيد نيستند، ولى اين نوع نگرانى سود محض است. ترديدى نيست كه غريزه جنسى در شما بسيار نيرومند است و از همين رو با اندك چيزى عكس العمل نشان مىدهد. چاره قطعى و حتمى براى شما ازدواج است. بنابر اين براى اين كار مصمم شويد و از خداوند براى انجام آن مدد بگيريد. او حتماً راه را به شما خواهد نماياند. شما از حالات خود با عنوان بيمارى ياد كردهايد، ولى بايد بدانيد بيمار نيستيد، بلكه صرفاً غريزه جنسى نيرومندى داريد. ممكن است رفتارهاى دوران اوايل بلوغ در تقويت اين انگيزه، و نيز بروز برخى از عادات، تأثير داشته باشد ولى به هر صورت واقعيت آن است كه اين انگيزه فعلاً در شما به صورت نيرومندى وجود دارد، و راه حل آن نيز ازدواج است و بس. ولى تا تحقق آن چه بايد كرد؟ شما تجربهاى موفق در نامه خود ذكر كردهايد. برخورد شما با دوستى نورانى، يقيناً تأثير شگرفى بر رفتار شما و اصلاح آن داشته است.
حال براى آن كه بتوانيد تا زمان ازدواج كنترل خود را داشته باشيد، بايد از همين تجربه سود ببريد؛ بنابراين :
1- با دوستان پاك و با تقوا رفاقت كنيد. 2
- از دوستانى كه حريم حدود الهى را مىشكنند به شدت پرهيز كنيد.
3- در مجالس دعا و محافل موعظه و نماز جماعت شركت كنيد.
4- پرخورى و نيز از خوردن غذاهاى چرب و پرانرژى و تحريك كننده پرهيز كنيد.
5- حتى الامكان در جاى گرم نخوابيد.
6- از لباسهاى خشن و گشاد استفاده كنيد.
7- از مشاهده صحنههاى مهيج و تحريك كننده دورى كنيد.
8- ورزش را در برنامه منظم و روزانه خود قرار دهيد.
9- سعى كنيد هيچ گاه تنها نشويد.
10- با آب سرد در فصول مناسب استحمام كنيد.
11- برنامه منظم مطالعاتى براى خود قرار دهيد و سعى كنيد فرصتهاى خود را با تفكر و مطالعه مناسب پر كنيد.
12- هفتهاى يكى دو روز، روزه بگيريد.
13- سوره يوسف را زياد بخوانيد و در آن تدبّر كنيد.
باز هم تأكيد مىكنيم از همين الان براى ازدواج تصميم بگيريد و چنانچه نيت شما براى خدا و پرهيز از گناه باشد، قطعاً خداوند مدد كار شما خواهد بود. {A{/Bوَ اَلَّذِينَ جاهَدُوا فِينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا{w1-6w}{I29:69I}/}A}