• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
عضویت در خبرنامه
    • عبارت :
      تعداد درصفحه :
کد سوال : 113
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اجتماعي _ فرهنگي
پرسش : علت تجمل‏گرايي و اسراف بيت‏المال و فساد اداري در بين مسئولان دولتي چيست؟
پاسخ : T} تجمل‏گرايي مسئولان دولتي{T ناديده گرفتن بيت‏المال، اسراف و تجمل‏گرايي، فساد اداري و برخوردهاي غيراسلامي با ارباب رجوع در ادارات, پارتي‏بازي, رشوه‏خواري و اشرافي‏گري متأسفانه يكي از مشكلات كشور و مانع تحقّق عدالت اجتماعي است و همواره يكي از دغدغه‏هاي مسئولان نظام ـ به خصوص مقام معظم رهبري ـ بوده و هست. ايشان بارها نارضايتي خود را از اين مسئله ابراز داشته, خواستار رسيدگي جدي براي حل اين معضل شده است: «در نظام اسلامي، رابطه اخلاق با مردم، رابطه مخصوصي است؛ مردم را در همه كارها صاحب امر دانستن، يك مراجعه كننده را مزاحم ندانستن. حقيقتاً مردم ولي نعمت ما و كارگزاران اين نظام هستند». V}حديث ولايت, ج 6, ص 48 {V ايشان در جاي ديگري به كارگزاران نظام اسلامي مي‏فرمايد: «شما چگونه مي‏خواهيد محبت و اطمينان مردم را جلب كنيد؟ مردم بايد به من و شما اعتماد داشته باشند. اگر ما دنبال مسائل خودمان رفتيم [و] در خرج كردن بيت المال هيچ حدي براي خودمان قائل نشديم ـ مگر حدي كه دردسر قضايي درست بكند ـ و هرچه توانستيم خرج كرديم، مگر اعتماد مردم باقي مي‏ماند؟!» T} علل فساد اداري{T اما در مورد چرايي وجود اين پديدة شوم و دادن پاسخي مناسب و منطقي و واقع‏بينانه، بايد از منظر جامعه‏شناختي، اين مشكل را مورد بررسي و تحليل قرار داد. مهم‏ترين دلايل وجود آن عبارت است از: 1. بقاي فرهنگ فاسد و منحوس 2500 ساله پادشاهي در ايران؛ از قبيل رشوه‏خواري، پارتي، روابط را مقدم بر ضوابط دانستن، استبداد رأي، جاه‏پرستي و سلطه‏پذيري و... . 2. عدم تثبيت ارزش‏هاي اسلامي و قانون گرايي و پاي‏بندي به ضوابط؛ در حدي كه مسئول يا مدير اداره، خودش را خدمت‏گزار بداند، نه سوار بر مردم. اين خود ناشي از عوامل مختلفي است؛ مانند فقدان برنامه‏اي جامع و همه جانبه براي تربيت و آموزش و توجيه آنان، كم كاري يا عملكرد غلط نهادهاي فرهنگي كشور، سردر‏گمي مسئولان امور فرهنگي و عدم ارائه برنامه منسجم فرهنگي، و فقدان اجماع نظر دولتمردان در كيفيت برخورد با اين مسئله. 3. عدم تصفيه كامل افراد در سطوح پايين، بعد از وقوع انقلاب و رعايت نكردن دستورات اسلامي ـ از قبيل لياقت و شايستگي، تعهّد و تقوا و تجربه و مهارت و تخصص ـ در گزينش‏ها؛ چنان كه حضرت علي(ع) در نامه خود به مالك اشتر مي‏فرمايد: «H} ثم انظر في اُمور عُمّالك فاستعملهم اختيارا و لاتولهم محاباة و اثرة فإنهما جماع من شعب الجور و الخيانة و توخ منهم أهل التجربه و الحياء من أهل البيوتات الصالحة والقدم في الاسلام المتقدمة ... {H »؛ «در امور و كارهاي كارمندان و كارگزاران خود، دقت كن و پس از اينكه آنها را آزمودي، به كار بگمار و در تعيين آنان چنين كن: قبل از اينكه آنها را به كاري بگماري، آنان را مورد آزمايش و امتحان قرار بده. به جهت تمايل خاص به شخصي، كسي را به كاري منصوب مكن. خودسرانه و بدون مشورت و يا استبداد رأي، آنها را به كار مگمار؛ زيرا اين‏گونه انتخاب و منصوب نمودن (يعني از روي تمايل شخصي و بدون مشورت و آزمايش) خود ستمگري و ظلم و خيانت است. براي انتخاب كارمندان و كارگزاران دولت، اين‏گونه افراد را انتخاب نما: افرادي كه اهل تجربه هستند و در كشاكش كارها ساخته و پرداخته شده‏اند؛ اهل شرم و حيا و عفت هستند؛ از خاندان‏هاي پاك دامن و صالح باشند؛ سابقه و حسن سابقه آنها در اسلام، بيش از ديگران باشد و...». V} نهج البلاغه، نامة 53 {V ضعف در بازرسي و نظارت و حراست و مراقبت دولتي نيز مزيد بر علت است. حضرت آيه‏الله خامنه‏اي مي‏فرمايد: «بايد در گزينش كارمندان دولت، دقت لازم صورت گيرد و به دنبال گزينش خوبان، نظارت بر كار آنان نيز ضرورت است؛ چون مقام و قدرت, غالباً اخلاق و رفتار مسئولان را تغيير مي‏دهد. بنابراين، اگر بعد از گزينشِ حتي افراد پارسا و كاردان، از بالا بر عملكرد آنان نظارت دقيق نشود، ممكن است به تدريج تغيير رويه داده و به سبب سستي در انجام وظيفه، موجب بي اعتمادي ملت نسبت به دستگاه حكومت اسلامي شوند. لذا نظام انقلابي در چگونگي انجام امور توسط كارگزاران و مسئولان، بايد نظارت مستمر به كار آنان داشته باشد». V} فجر انقلاب در بهار قرآن، صص 203 و 205 {V 4. تهاجم فرهنگي و تغيير ارزش‏ها پس از دوران دفاع مقدس؛ مانند با ارزش شدن پول، شهرت، مدرك گرايي، رفاه‏طلبي و تجمل پرستي. 5. اجرا نشدن امر به معروف ونهي از منكر يا نظارت ملي و همگاني؛ در روايات متعدد، اين امر ضامن حفظ و سلامت جامعه و حكومت معرفي شده است. حضرت علي(ع) در بستر شهادت، به فرزندان خويش امام حسن و امام حسين(ع) چنين سفارش مي‏فرمود: «امر به معروف و نهي از منكر را ترك نكنيد كه در اين صورت، اشرار شما بر شما حاكم مي‏شوند، سپس شما براي دفع آنها دعا مي‏كنيد، اما دعاي شما اجابت نمي‏شود». V}نهج البلاغه، نامه 47 {V در قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران نيز اين فريضه الهي در اصل هشتم در سه قسمِ «مردم نسبت به يكديگر»، «دولت نسبت به مردم» و «مردم نسبت به دولت» در نظر گرفته شده است؛ هر چند متأسفانه راه‏كارهاي عملي اين فريضه مهم و اساسي، در جامعه تبيين و اجرا نشده است. 6. ضعف دستگاه‏هاي نظارتي و قوه قضاييه، در برخورد قاطع با متخلفان . 7. آثار ناشي از مدل خاص توسعه اقتصادي و اجتماعي، پس از دوران دفاع مقدس و آغاز دوران بازسازي كشور؛ اين روند، باعث تغيير ارزش‏ها و با ارزش شدن پول و ثروت در نزد افراد جامعه گرديد. با توجه به عوامل ياد شده و عوامل ديگري از اين قبيل، مي‏توان به اين نتيجه رسيد كه تحت شرايط كنوني، وقتي كه پول و ثروت با ارزش شود و از طرف ديگر ارزش‏هاي اسلامي ايمان و تقوا و مهار دروني (مذهب) آنها و مهار بيروني (نظارت دستگاه‏ها و امر به معروف و نهي از منكر) ضعيف باشد، عده‏اي براي ارضاي اميال نفساني خود، به راه‏هاي نامشروع ـ از قبيل رشوه‏خواري, پارتي‏بازي, اشرافي‏گري و ريخت و پاش بيت‏المال ـ روي مي‏آورند. بنابراين اين چنين نيست كه علت مفاسد اداري، فقط به جهت عدم نظارت مسئولان حكومتي و فقدان برخورد قاطع آنان باشد؛ بلكه مسئله بسيار ريشه‏اي‏تر است و حل كامل آن نيز راه‏كارهاي مناسب و بسيار دقيق ـ آن هم در طولاني‏مدت ـ مي‏طلبد. بخش عظيمي از مسئولان، مستقيم يا غير مستقيم ـ از سوي مردم انتخاب مي‏شوند (مثل رئيس جمهور، وزرا، استانداران، فرمانداران، مديران کل و همه مسئولان اجرايي (غير مستقيم) و نمايندگان و ...). اگر مردم مثل شهيد رجايي را انتخاب کنند، اين گونه معضلات ريشه و جايگاهي ندارد؛ اما اگر به هر دليل، مسئولان بي‏تعهد و فاقد روحيه زهد و وارستگي را انتخاب کنند, کار بدتر از اين نيز مي‏شود.
کد سوال : 115
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اجتماعي _ فرهنگي
پرسش : چرا مردم ما ديگر مثل سابق به هم اعتماد ندارند. مسئولان ما چرا با مردم غريبه هستند؟
پاسخ : T} بي‏اعتمادي به مسئولان{T كليت اين موضوع ـ چه در ميان مردم نسبت به يكدگير و چه بين مردم با نخبگان و صاحب منصبان قدرت سياسي ـ جاي بحث و تأمّل داشته و بررسي دقيق اين مسئله و دلايل وجود بي‏اعتمادي در بعضي عرصه‏هاي جامعه، نيازمند تحقيقات جامعه‏شناختي است. به يقين در بايستگي وجودي و ارزش عنصر اعتماد در بخش‏هاي مختلف جامعه شكي نيست؛ زيرا عنصر اعتماد, لازمة هرگونه روابط اجتماعي, سياسي و اقتصادي در سطوح مختلف است. تا زماني كه اعتماد در روابط اقتصادي وجود نداشته باشد، توسعه اقتصادي امري محال است. در عرصة سياست نيز در صورت عدم اعتماد، حكومت‏ها هميشه با بحران مشروعيت مواجه شده و از طرف ديگر ثبات سياسي خدشه‏دار مي‏شود. اعتماد در روابط اجتماعي نيز باعث پيوند و ارتباط هر چه بيشتر اشخاص، گروه‏ها، قشرها و نسل‏هاي مختلف جامعه با يكديگر مي‏شود. اما دربارة ميزان وجود اعتماد در عرصه‏هاي مختلف جامعه مي توان گفت كه هر چند بدبيني نسبت به حاكمان و بي‏اعتمادي سياسي، بخش اساسي فرهنگ سياسي ايران را از گذشته‏هاي دور ـ كه حاصل ذهنيّت تاريخي مردم اين ديار از استبداد و خودكامگي حاكمان ايراني است ـ تشكيل مي‏دهد و اصولاً عناصري كه در فرهنگ سياسي يك مردم در طول قرن‏ها ريشه دوانيده و نهادينه شده است، بعد از از ميان رفتن عوامل اصلي ايجاد آن، با تغيير چندين نسل و در درازمدت، امكان تغيير وجود دارد.اما واقعيت‏هاي اجتماعي، نشانگر اين است كه هر زمان مسئولان صادقانه با مردم احساس همدردي كرده و در رفع مشكلات جامعه كوشيده اند و توانايي خويش را در اداره جامعه به اثبات رسانيده‏اند، اين ميزان بي‏اعتمادي كاهش يافته است. V} ر.ك: فرامرز رفيع‏پور، توسعه و تضاد، شركت سهامي انتشار، چاپ چهارم، 1379، ص 457 {V T} افزايش اعتماد سياسي{T بر اين اساس بين دو متغير عملكرد مسئولان و ميزان اعتماد مردم رابطة مستقيمي وجود دارد. شاخص‏هاي عملكرد مسئولان در زمينه جلب اعتماد مردم، عبارت است از: 1. تدبير و دورانديشي براي حل مشكلات كشور، 2. تخصص و مهارت لازم براي انجام وظايف، 3. آمادگي پذيرش انتقادات و راه‏حل‏هاي جديد، 4. تجربه و پختگي براي انجام وظايف، 5. استفادة درست از امكانات موجود كشور، 6. دلسوزي كافي نسبت به حفظ بيت‏المال، 7. احساس وظيفه و دلسوزي جدي براي مردم، 8. صداقت و درست‏كاري، 9. فداكاري و ازخودگذشتگي، 10. وفاي به عهد. بسياري از اين شاخص‏ها با ارزش‏هاي مسلّط جامعه در ارتباط است؛ زماني كه ارزش‏ها در سطح جامعه كم‏رنگ شود ـ مانند آنچه كه در دوران بعد از دفاع مقدس اتفاق افتاد. V} اعمال برخي سياست‏هاي اقتصادي و تهاجم فرهنگي غرب، باعث تغيير ارزش‏هاي جامعه شده، مدرك‏گرايي، گرايش به تجملات، انباشت ثروت، تعقيب منافع فردي و... در بين مردم و به تبع بسياري از مسئولان كشور رواج يافت {V اين شاخص‏ها در ميان مردم و مسئولين فروكش كرده و باعث بي‏اعتمادي اجتماعي، سياسي و... مي‏شود و راه حل اساسي اين مسئله نيز در گرو رشد و تقويت ارزش‏هاي الهي و بسترسازي و فرهنگ‏سازي لازم براي افزايش اعتماد مردم به صورت عقلاني و آگاهانه ـ با جلب مشاركت و حس مسئوليت مردم در سرنوشت خويش و امور عام‏المنفعه است. خوشبختانه ميزان آگاهي سياسي ـ اجتماعي مردم بعد وقوع انقلاب اسلامي در حال افزايش است، بالا رفتن سطح تحصيلات و گسترش رسانه‏هاي ارتباط جمعي مي‏تواند زمينة خوبي را براي جهت‏دهي صحيح و بالا بردن سطح آگاهي‏ها، فراهم آورد. افزايش اين آگاهي‏ها باعث مي‏شود مردم، به جاي منافع شخصي، به منافع عمومي نيز بينديشند. در مقابل جامعه و ديگران احساس مسئوليت كنند، عملكردهاي مسئولان را تحت نظارت خود بگيرند و... و خلاصه زمينه‏هاي بالا بردن ضريب اعتماد در روابط اجتماعي، سياسي و اقتصادي را ـ كه باعث تكامل و پيشرفت جامعه در عرصه‏هاي مختلف است ـ فراهم آورند.
کد سوال : 116
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اجتماعي _ فرهنگي
پرسش : جامعه ما پر شده از تبعيض، بي عدالتي، فساد اداري، رانت خواري ومعضلات بيشمار ديگر، مگر قرار نبود ما جامعه اي اسلامي داشته باشيم ،علت چيست؟ رهبري در اين زمينه چه مسئوليتي دارند؟
پاسخ : T} معضلات جامعه ومسئو ليت رهبري{T اگر بخواهيم جانب انصاف را رعايت كنيم و واقعيت‏هاي جامعه را در نظر بگيرم, بايد بگوييم انقلاب اسلامي ايران, با هدف اجراي احكام و ارزش‏هاي الهي, دفاع از حقوق مظلومان, رعايت عدالت اجتماعي, نفي تبعيض ومبارزه با مفاسد و... شكل گرفت و به پيروزي رسيد. از آغاز انقلاب اسلامي تا كنون, مسئولان عالي رتبه نظام ـ چه در گفتار و ارائه خط مشي و اصول كلي نظام و تدوين برنامه‏هاي دولت و چه در عمل ـ هميشه بر اين اصول تأكيد و پافشاري داشته و براي بهبود سطح معيشتي و رفاه اين اقشارآسيب پذير، اقدامات بسيار مناسب واساسي انجام داده‏اند. بسياري از مردم ـ كه قبل از انقلاب از وضعيت مناسب اقتصادي برخوردار نبودند ـ به بركت انقلاب اسلامي و برنامه‏هاي دولت، ضعيت مناسب تري دارند. تأکيد بر ايجاد عدات اجتماعي, همواره يک سياست محوري در برنامه‏هاي اقتصادي بعد از انقلاب اسلامي بوده است؛ طي دوره 79-81 اجراي سياست‏هاي حمايتي از اقشار آسيب پذ ير، ايجاد اشتغال و افزايش مناسب نرخ خريد تضميني محصولات کشاورزي، موجبات کاهش نابرابري در مناطق شهري و روستايي گرديده، به طوري که نابرابري در مناطق مذکور به ترتيب از 1/15و6/20به 2/14و7/18 کاهش يافته است. اين خود حاکي از موفقيت نسبي سياستهاي اقتصادي دولت با محوريت بهبود توزيع درآمد و کاهش نابرابري‏هاست. V}ربع قرن نشيب و فراز، گروه کارشناسان معاونت اموراقتصادي، وزارت امور اقتصادي ودارائي، تهران: پايگان، 1383، ص85 {V براين اساس روند نظام وجامعه در حال حرکت به سوي کاهش نابرابري‏ها وتحقق عدالت اجتماعي است. اما در خصوص پرسش ياد شده مطالبي قابل طرح است: يکم. اصل وجود برخي مفاسد و معضلات نظير تبعيض، بي‏عدالتي، مفاسد اداري، رانت خواري و ...، در گوشه‏هايي از جامعه و يا سازمان مديريتي کشور، امري غير قابل انکار است. اما نبايد اين موضوع را به کل جامعه و نظام تسري داد؛ زيرا به رغم وجود برخي مفاسد، بيشتر جامعه اسلامي و نظام ديني ما از الودگي به اين معضلات و مفاسد بري مي‏باشند. نظام اسلامي نيز بيشترين سعي خود را در اصلاح معضلات و مشکلات جامعه و برخورد با مفاسد گذاشته است و اقدامات اساسي نظير حل مشکل اشتغال مولد، مسکن و ...، جهت بسط عدالت اجتماعي و زدودن فقرو مفاسد اجتماعي از يکسو و برخورد با افراد سودجو و رانت خوار، در هر پست و موقعيت به عمل آورده و يا در دست اجرا دارد. دوم. اينكه بگوييم عملكرد قوي يا ضعيف جامعه و يا وجود برخي ضعف‏ها در سيستم اداري كشور به مدير ارشد برمي‌گردد, استنتاج كلي و قاعده قابل اثباتي نيست؛ هرچند در حيطه عملكردها و وظايف و با در نظر گرفتن امكانات و اختيارات آن مدير ارشد, چنين امري مي‌تواند مصداق داشته باشد. چه اينكه هدايت نشدن قوم نوح را نمي‌توان به عملكرد حضرت نوح(ع) نسبت داد و يا عدالت گريزي و انحطاط فكري مسلمين صدر اسلام در زمان حضرت علي(ع) و يا وجود برخي كارگزاران فاسد در دستگاه اداري ايشان را نمي‌توان به آن حضرت تسري داده و مسئوليت آن را بر دوش ايشان گذاشت. اساساً خداوند رهبران الهي و ديني را موظف به تذكر و انذار و اجراي احكام الهي مي‌كند و آنان نيز به تناسب توانمندي و وسع خويش, نسبت به اجراي فرامان‏هاي خداوند مسئول‏اند, حال اينكه چه مقدار در تحقّق جامعه ديني و هدايت مردم توفيق حاصل كنند، بستگي زيادي به خواست عمومي و درك افراد و نخبگان جوامع از مقوله فوق و تمكين در برابر آن دارد. دربارة وجود فساد هم در نظام اداري ما نيز چنين است؛ آنچه كه از مديران الهي شايسته و سزاوار است، سعي و اهتمام به انتخاب مديران و كارگزاران صالح و در نظر گرفتن ساز و كارهاي نظارتي براي جلوگيري از خطاهاي آنان است. حال اگر مديري صالح، به ايجاد تشكيلاتي سالم اهتمام داشت و تمام سعي و تلاش خود را براي مقابله با آفت‏ها و مفاسد كرد؛ ديگر با وجود نمونه‏هايي از فساد، نمي‏توان آن رهبر يا مدير ارشد را به كوتاهي و قصور متهم كرد و يا گفت فساد از او نشات مي‏گيرد! T} ريشه‏يابي مشکلات جامعه: {T در ريشه‏يابي مشکلات جامعه, مي‏توان از رهيافت‏هاي متعددي استفاده كرد؛ از قبيل رهيافت تک عاملي که ريشه همه مشکلات را ناشي از يک عامل (مثلاً اقتصاد يا مديريت کشور) مي‏داند و يا رهيافت چند عامل که به صورت واقع بينانه و با ارائه آمار، شواهد و شاخص‏هاي مورد نياز و به دور از هياهوهاي سياسي و... به بررسي ميزان دخالت و تأثير عوامل مختلف در ايجاد يک پديده, پرداخته, نقش هر کدام را مشخص مي‏كند (كدامين رهيافت درست‏تر و طبيعي‏تر مي‏نمايد). جامعه‏اي مانند جامعة ما از صحنه هاي مختلف داراي مشكل است؛ از جمله: از نظر سوابق تاريخي و مشکلات عظيمي که از نظر ساختار اقتصادي [تک محصولي بودن آن وضعيت وخيم صنعت، کشاورزي و...] و ساختار سياسي، فرهنگي و اداري از قبل از انقلاب به ما منتقل شده و چه از نظر مشکلات مربوط به انقلاب و ناشي از جنگ و خسارات عظيم آن (بالغ بر 1000 ميليارد دلار، معادل هزينة 70 سال کشور) و محاصره‏هاي بين المللي، مشکلات ناشي از دوران سازندگي, معضلات ناشي از ساختار ناسالم اداري، تهاجم فرهنگي و تغيير ارزش‏ها و رواج فرهنگ مصرف گرايي، تجمل پرستي و... البته هر چند مديريت قوي و کارآمد و عاري از سوء استفاده و فساد در بخش‏هاي مختلف آن مي‏تواند در کاهش مشکلات و تأمين نيازمندي‏هاي اساسي جامعه نقش مؤثري داشته باشد؛ ولي با توجّه به دخالت متغيرهاي ديگر، به هيچ وجه نبايد انتظار معجزه داشت. بنابراين مشکل اساسي، مديريت رهبري و يا استفاده نکردن از اختياراتشان نيست؛ بلکه فراتر از آن است. مشكلات و نا به ساماني‌هاي موجود در كشور علت‏ها و ريشه‌هاي مختلف و متفاوتي دارد و حل كردن و رويارويي با آنها نيز به عوامل متنوعي بستگي دارد. از سوي ديگر مفاسد و تخلّفات اقتصادي، رانت‏خواري و فعاليت‏هاي اقتصادي پنهان نيزمعلول زمينه‏ها و شرايط متعددي است؛ از جمله: 1. ساختار اقتصادي: اتكا به نفت ـ به عنوان اصلي‏ترين منبع درآمدهاي دولت و تأمين هزينه‏هاي جاري آن از طريق فروش منابع طبيعي ـ زمينة گسترش فعاليت‏هاي اقتصادي غيرقانوني و زيرزميني را تسهيل مي‏كند. در نتيجه حاكمان را از مشاركت شهروندان، در تأمين هزينه‏هاي جاري بي‏نياز مي‏سازد، نظام مالياتي را تضعيف مي‏كند, رانت‏هاي گسترده‏اي فراهم مي‏آورد؛ موجب عدم پاسخ‏گويي مي‏شود, نابرابري‏هاي عظيم در توزيع ثروت را پديد مي‏آورد و وابستگي را تعميق مي‏بخشد. 2. وجود بعضي از ضعف‏ها و سوء مديريت‏ها در ساختار سياسي و حقوقي (از قبيل دولتي بودن امور جامعه، فقدان سياست مشخص اقتصادي) و يا بعضي از پيامدهاي منفي سياست خصوصي‏سازي, در فرآيند انتقال دارايي‏ها به مالكان خصوصي از عوامل مهم در شكل‏گيري اين پديدة مخرب اقتصادي است. 3. تغيير جو ارزشي جامعه به سوي پول و ثروت و مصرف‏گرايي, بي‏اعتقادي و ضعف مباني ديني و مذهبي افراد، بي‏اعتنايي برخي از مسئولان و افراد نسبت به ارزش‏ها و آرمان‏هاي انقلاب اسلامي، از ديگر عوامل اين كاستي است. علاوه بر مسائل ياد شده، عواملي از قبيل حمايت‏هاي جناحي و عدم برخورد با هم‏طيف‏ها، اعمال نفوذ براي ممانعت از نظارت يا كيفردهي، سوء مديريت‏ها و... بر عمق و پيچيدگي موضوع افزوده است. بنابراين تا زماني كه بسترهاي فراوان و مستعدي براي مفاسد ورانت خواري در جامعه وجود دارد، نمي‏توان انتظار سريع و قاطع رفع اين مشكل را داشت. T} اختيارات ومسئوليت رهبري : {T قانون اساسي اختيارات مشخصي را بر عهده رهبري گذاشته و اختيار عزل و نصب افراد و شخصيت‌هاي خاص را به او داده است. ايشان نيز با در نظر گرفتن توانمند‌ي‌ها و امكانات در كنار نيازها و اولويت‌هاي كشور, نسبت به انتصاب و يا عزل افراد در سمت‌هاي مديريتي كشور اقدام مي‏كند؛ اما به طور اصولي در عزل و نصب ساير مديريت‌هاي كشور (در بدنه قواي سه‌گانه) دخالتي نمي‌كند مگر اينكه حضور فرد يا افرادي را بر خلاف مصالح اسلام و انقلاب و كليت نظام احساس كند. در مورد حدود اختيارات رهبري نسبت به کل نظام، قانون اساسي چهار وظيفه مهم را بر عهده رهبر گذاشته است که عبارتند از: 1. تعيين سياست‏هاي کلي نظام جمهوري اسلامي ايران پس از مشورت با مجمع تشخيص مصلحت نظام؛ 2. نظارت بر حسن اجراي سياست‏هاي کلي نظام؛ 3. حل اختلاف و تنظيم روابط قواي سه گانه؛ 4. حل معضلات نظام که از طريق عادي قابل حل نيست از طريق مجمع تشخيص مصلحت نظام. V}قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، اصل 110 {V بر اين اساس وظايف وا ختيارات مقام معظم رهبري در ارتباط با مسائل کلي کشور و سياست گذاري‏هاي کلان آن است و ايشان همواره دستورالعمل‏ و رهنمودهاي لازم را ارائه و بر حسن اجراي سياست‏هاي کلي نظارت دقيق و مستمر دارند و در مقابل مشکلات و نارسايي‏هاي موجود در جامعه به مسئولان مربوطه تذکرات و هشدارهاي لازم را مي‏دهند و از طريق آنان مسائل را پيگيري مي‏كنند. مقام رهبري ـ به جز فرماندهي نيروهاي مسلح ـ هيچ گونه مسئوليت اجرايي در کشور ندارد و نقش اساسي ايشان هدايت و رهبري جهت‏گيري‏هاي انقلاب و نظام و جلوگيري از انحراف آن است. البته نبايد انتظار داشت با صرف مديريت قوي و نظارت دقيق ايشان، آشفتگي‏ها و نا به‏ساماني‏هاي جامعه ـ که ناشي از عوامل مختلفي است ـ سازماندهي و حل شود. به عنوان نمونه، مقام معظم رهبري در پاسخ سؤالي, در مورد چرايي عدم تحقق «عدالت اجتماعي» در جامعه و بررسي دارايي‏هاي دولتمردان ـ به‏رغم تأکيدات و پيگيري‏هاي ايشان ـ ‏فرمود: «... به مجرد اينکه به سمت بعضي از مسئولان دست دراز بشود, طبعاً اول گله و شکوه و فرياد آنها است؛ يک وقت مي‏بينيد که در اصل کار هم مانع تراشي مي‏شود و انجام نمي‏گيرد! من يک عقيدة جدي دارم که بحث «عدالت اجتماعي» بايد تعقيب شود ـ شکي در اين نيست و بارها هم اين را گفته‏ام ـ منتها آن کسي که بايد تعقيب بکند، بنده نيستم؛ دستگاه‏هاي قضايي و دستگاه‏هاي دولتي هستند که بايستي دنبال بکنند. يک مقدار از اين قضيه بايد به برکت قوانين خوب حل بشود؛ يک مقدار بايد به برکت اجرا حل بشود. يک مقدار هم بايد به برکت بازرسي دستگاه‏هاي برتر و بالاتر حل بشود؛ يعني, دستگاه‏هاي دولتي نسبت به بخش‏هاي زير مجموعه خودشان». V}ديدار از دانشگاه صنعتي شريف، 1 آذر 1378 {V T} برخورد رهبري با مفاسد{T از سوي ديگربرخورد رهبري با مفاسد, بر يك سري چهارچوب‌ها و اصول عقلائي و قابل اثبات استوار است كه در صورت اثبات فاسد بودن بخش‏هايي از مديريت كشور, در برابر آن موضع‏گيري مي‏كند. مسلماً ايشان نمي‌تواند بر اساس يافته‌هاي مطبوعاتي و حدس و گمان و داده‌هاي غير قابل اثبات, در رابطه با عملكرد مديريت‌هاي زير نظرشان قضاوت كند. رهبر معظم انقلاب در پاسخ به سؤالي در اين زمينه مي‏فرمايد: «نسبت به مسئولان اغماض نمي‏شود, اما بايد جرم و ميزان آن را به طور دقيق شناخت. ضمن آنکه اگر يقين کنيم فسادي در مسئولين وجود دارد و مسائل مطرح شده شايعه نيست، قطعا برخورد مي‏کنيم». V}ديدار با دانشجويان دانشگاه شهيد بهشتي، روزنامه کيهان،23/2/82 {V متأسفانه به رغم تأکيدات و اهتمام زياد ايشان براي مقابله با مفاسد اقتصادي و برخي اقدامات عملي قواي سه گانه و ساير نهادها و دستگاه‏هاي حکومتي، براي مقابله با اين پديده، هنوز دستاوردهاي مثبت آن، آشکار نشده و همچنان اقشار محروم و مستضعف جامعه از اثرات زيان بار مفاسد اقتصادي رنج مي‏برند. مقام معظم رهبري در مورد اقدامات قواي سه گانه در اين خصوص، مي‏فرمايد: «نه! واقعاً من از آنچه که اتفاق افتاده راضي باشم؟ نه؛ يعني کمتر از آن حدي است که بنده را خشنود و راضي کند؛ اما انصافاً تلاش کردند. در همين جلسه‏اي که اخيراً با مسئولان قواي سه گانه داشتيم، به آنها گفتم دو سال گذشت. قوة قضائيه و مجريه گزارش فعاليت‏هايي را که کرده‏اند، آوردند که حکم فعاليت‏ها خوب است؛ در اين ترديدي نمي‏شود داشت. ستادي هم تشکيل داده اند که نسبتاً فعال است، و ليکن نه، آن مقداري که بنده را راضي کند، نيست». V}ديدار يار، بيانات مقام معظم رهبري در پاسخ به پرسشهاي دانشجويي دانشگاه شهيد بهشتي، چاپ اول، بهار 1382، ص 55 {V T} راه‏کارمبارزه صحيح با فساد{T مبارزه صحيح واصولي با فساد, از مهم‏ترين راهبرد‏هاي نظام اسلامي در جهت اصلاح جامعه و تحقّق کارآمدي نظام اسلامي, در زمينه‏هاي مختلف است و مقام معظم رهبري به آن توجه ويژه‏اي دارند. ايشان در ديدار با نمايندگان مجلس هفتم، مي‏فرمايد: «از جملة مهم‏ترين کارها، مبارزه با فساد است. مبارزه با فساد، يک جنبة اخلاقي محض نيست؛ ادارة کشور متوقف به مبارزة با فساد است. بنده دو ـ سه سال پيش که آن نامه را دربارة مبارزة با فساد به مسئولان کشور نوشتم، به دنبال يک کار طولاني و يک بررسي و مطالعة وسيع و همه جانبه بود. از هر طرف مي‏رويم، مي‏بينيم اگر با فساد مبارزه نشود، همة کارها لنگ خواهد ماند. اين همه کار خوب دارد در کشور انجام مي‏گيرد ـ کارهايي که انجام گرفته، کم نيست ـ اما وجود فساد، بعضي از آنها را خنثي مي‏کند. استخري را در نظر بگيريد که از چند چاه عميق با لوله‏هاي چند اينچي مرتب در آن آب ريخته مي‏شود، اما استخر پُر نمي‏شود. وقتي نگاه مي‏کنيد، مي‏بينيد بدنة استخر ترک خورده و ته آن سوراخ است؛ هرچه از اين طرف آب مي‏ريزيد، از آن طرف بيرون مي‏رود! به کانال‏هايي که شما در نظر گرفته‏ايد آبياري کنيد، اصلاً آب نمي‏رسد. فساد در جامعه، اين طوري است. فساد مالي، مثل خوره، ايدز و سرطان است؛ بايد با آن مبارزه کرد. البته نبايد بزرگ‏نمايي کرد. بعضي‏ها جنجال و بزرگ‏نمايي مي‏کنند و طوري حرف مي‏زنند که کانّه اين سرطان همه جا را گرفته؛ نخير، اين طوري نيست. اين همه ما دست‏هاي پاکيزه، چهره‏هاي پاکيزه و انسان‏هاي پاکيزه در دستگاه‏هاي گوناگون از بالا تا پايين داريم؛ اکثريت هم با اينهاست؛ منتها يک نقطة فساد، همة بدن را آلوده مي‏کند. وقتي يک جاي بدن بيمار مي‏شود و درد مي‏گيرد ـ مثلاً وقتي دندان فاسد مي‏شود ـ انسان شب خوابش نمي‏برد. قلب، سالم؛ معده، سالم؛ ريه، سالم؛ جريان خون، سالم؛ اما يک دندانِ ناسالم خواب را از انسان مي‏گيرد. فساد، اين طوري است؛ بايد با فساد مبارزة جدي کرد. يک پاية مبارزه، شماييد. آن روزي که بنده مسئلة مبارزة با فساد را گفتم، توقعم اين بود که مجلس شوراي اسلامي سينه سپر کند و جلو بيايد و در اين ميدان حرکت کند تا ما ديگر احتياج نداشته باشيم دنبال کنيم؛ اما متأسفانه اين طور نشد. آنها نکردند، شما بکنيد. البته به قول برادر ظريف و نکته سنج مان، با دستمال کثيف نمي‏شود شيشه را تميز کرد. اگر انسان بخواهد با فساد مبارزه کند، بايد در درجة اول مراقب باشد که فساد دامن خودش را نگيرد. داخل خودتان و درون مجلس مراقب باشيد. دست پاک، دامن پاک، زبان پاک و چشم پاک خواهد توانست در حوزة اقتدار وسيعي که شما داريد، همه چيز را پاک کند. به دنبال اين توصيه، اين را هم عرض کنم که از لغزش‏گاه‏ها بترسيد. امام سجاد (ع) در دعاي صحيفة سجاديه، وقتي براي سربازان اسلام دعا مي‏کنند، از جملة چيزهايي که روي آن تکيه مي‏کنند، اين است که: خدايا! ياد و محبت و علاقة به «المال الفتون» ـ مال فتنه انگيز ـ را از دل اينها بگير. مال و پول، خيلي خطرناک و فتنه انگيز است و خيلي‏ها را مي‏لغزاند. ما آدم‏هاي درشتي را در تاريخ ديديم که وقتي پايشان به اين جا رسيد، لغزيد؛ بنابراين خيلي بايد مراقب باشيد. در شرع مقدس، اسم اين مراقبت چيست؟ «تقوا». اينکه در قرآن از اول تا آخر, اين همه به تقوا توصيه شده، معنايش همين مراقبت و مواظبت از خود است. نفس انسان، زياده‏خواه است. من وقتي در مطبوعات خواندم که شماها تصميم گرفته ايد در بعضي از مسائل مجلس و برخي از برخورداري‏هاي بيخودي، تجديدنظر کنيد، حقيقتاً خوشحال شدم و به بانيان اين کار دعا کردم. مثلاً فرض بفرماييد آدمي خانه دارد، باز خانه مي‏خواهد؛ امتياز دارد، باز امتياز مي‏خواهد. واقعاً من تشکر مي‏کنم از اينکه شما در اين راه وارد شديد و همت گماشتيد. اين راه را ادامه دهيد و بر سر اين کارها پاي بفشريد. هرچه مي‏توانيد، منطقي و صحيح رفتار کنيد. البته ما توصيه نمي‏کنيم و توقع هم نداريم که مثلاً در مجلس، نمايندگان گشنگي و تشنگي بکشند و زهد به خرج دهند ـ نه ما اين طوريم، نه شما اين گونه ايد ـ ما مي‏گوييم زياده روي و اسراف نشود و کارهاي بي‏قاعده و خرج‏هاي بي‏خودي انجام نگيرد. ممکن است سرجمع همة اين خرج‏ها, مبلغ خيلي کلاني هم در مجلس نشود؛ اما وقتي شما اين راه را قطع کرديد، دست مردم و دستگاه‏ها الگو مي‏دهيد و راه و جهت را مشخص مي‏کنيد. کار شما خيلي ارزش دارد و بسيار خوب است؛ اين را دنبال کنيد». V}بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار نمايندگان مجلس شوراي اسلامي27/03/1383 {V T} نتيجه‏گيري: {T مفاسد و تخلّفات اقتصادي، محصول ساختار معيوب اقتصادي، فرهنگي، اجتماعي، سياسي و حقوقي و شكل‏گيري تدريجي آن است. از بين بردن آن نيز جز با تغيير و اصلاح اين ساختارها ـ آن هم با اقداماتي اساسي و در دراز مدت ـ ممكن نيست. رشد نظام ارزشي مردم، اطلاع رساني دقيق دربارة پيامدهاي وجود اين پديدة مخرب و آگاه كردن مردم از حقوقشان، با گسترش دستگاه‏هاي نظارتي و قضايي و بازگذاشتن دست اين نهادها در برخورد عادلانه و بي‏طرفانه، رفع بعضي از دخالت‏هاي بي‏جاي دولت در امر اقتصادي، ممنوعيت قانوني تجارت براي سياست‏مداران و حتي اطرافيان نزديك آنان، دخالت جدي‏تر نهادهاي آموزشي، تربيتي و رسانه‏اي در امر جامعه‏پذيري و تشريح ابعاد گوناگون اين مسئله براي مردم، رفع بسياري ممنوعيت‏هاي بي‏دليل بازرگاني خارجي و... در كوتاه مدت در كاهش اين مفسده مؤثر خواهد بود. اگر نگاهي به آموزه‏هاي اسلامي داشته باشيم، عامل انساني و وجود انسان‏هايي پرورش يافته، کاردان، معتقد و متعهّد به اصلاح و پيشرفت جامعه، از اهميت ويژه اي برخوردار است و به هر ميزان جامعه اي از چنين افرادي برخوردار باشد، به همان اندازه بر مشکلات فائق آمده و گام در مسير تکامل مادي و معنوي خويش مي‏نهد. اهتمام ويژه انبيا و امامان(ع) به اين موضوع ـ به عنوان اولين اقدام در جهت اصلاح جامعه ـ بهترين دليل بر اهميت آن است. اصلاح معضلات و مبارزه با مفاسد، نيازمند مجموعة مديريتي سالم، متعهّد ومتخصص است و مسلماً تنها مردم‏اند که مي‏توانند با انتخاب صحيح مسئولان اجرايي و قانون‏گذاري کشور بسترهاي اساسي اين امر را فراهم آورند. V}براي آگاهي بيشتر ر.ك: سارا فقيري، آسيب‏شناسي فساد مالي در ايران، پگاه حوزه، خرداد 1381، ش 52، ص 2؛ ريشه و سرآغاز مفاسد اقتصادي در يك جامعة اسلامي، گفتگو با صاحب نظران و اساتيد دانشگاه، پگاه حوزه، ارديبهشت 1380، شماره 12، ص 22 {V
کد سوال : 122
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : درباره سيره بزرگان در زيارت حضرت معصومه(س) چند نمونه بگوييد.
پاسخ : T}4. سيره بزرگان‏{T مرحوم آيت الله مرعشى نجفى‏قدس سره - كه در ابتداى كتاب، حكايت اقامت ايشان در قم گفته شد - در مدت شصت سالى كه در شهر مقدس قم اقامت داشتند سحرها اولين زائر حضرت معصومه‏عليها السلام بودند. ايشان در طول سال - چه شب‏هاى سرد زمستان و چه شب‏هاى كوتاه تابستان - قبل از اذان صبح در پشت در حرم به انتظار مى‏ايستادند تا پس از باز شدن درها اولين زائر حضرت باشند. مرحوم علامه طباطبايى‏قدس سره غروب‏هاى ماه رمضان با پاى پياده با كهولت سن به حرم حضرت معصومه‏عليها السلام مى‏آمدند و با بوسه بر ضريح حضرت معصومه‏عليها السلام روزه خود را افطار مى‏نمودند، سپس به خانه رفته و غذا مى‏خوردند.V}مجله پيام انقلاب: شماره 123، ص 273.{V وقتى در عصر مرجعيت عامه حضرت آية اللّه العظمى بروجردى‏قدس سره شاه عربستان به ايران آمده بود و توسط سفير عربستان تقاضاى ملاقات با ايشان را نمود، آقا اجازه نفرمودند - اطرافيان گفتند مصلحت است كه شما اجازه ملاقات بدهيد، ايشان فرمودند: او وهابى است اگر به قم بيايد به زيارت حضرت معصومه‏عليها السلام نمى‏رود و اين، هر چند غيرمستقيم، توهينى به ساحت ملكوتى حضرت است.V}حضرت معصومه چشمه جوشان كوثر: محمد محمدى اشتهاردى.{V
کد سوال : 123
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : آيا اين كه گفته شده هر كس به زيارت حضرت معصومه(س) برود بهشت بر او واجب مي‌شود درست است؟
پاسخ : در حديث امام صادق‏عليه السلام آمده است: هر كس حضرت معصومه‏عليها السلام را در قم زيارت كند H}«وَجَبَتْ لَهُ الجنّة» {Hبهشت بر او واجب مى‏شود؛ اين سؤال به ذهن مى‏رسد كه معنى «بهشت بر او واجب مى‏شود» چيست؟ در حالي كه ممكن است زائر گنهكار باشد. عده‏اى اين وجوب را به معنى سزاوار بهشتى بودن تلقى كرده و مى‏گويند: اگر كسى بر اثر گناه و مسائل ديگر مانعى براى خود ايجاد نكند، با زيارت سزاوار بهشت خواهد بود. اما نظر صحيح آن است كه معنى اين حديث، همانطور كه از ظاهرش نيز برمى‏آيد آن است كه با زيارت حضرت معصومه‏عليها السلام بهشت بر شخص واجب مى‏شود و او قطعاً اهل بهشت خواهد بود. بنابراين فضيلت زيارت به اعتبار خود زيارت‏شونده است و اين ثواب بزرگ - با توجه به كرامات ذاتى و نفسانى حضرت معصومه‏عليها السلام و فضايل اكتسابى آن حضرت مانند جهاد و هجرت و دفاع از ولايت و مسائل ديگرى كه بر ما پوشيده است - از طرف خداوند به ايشان عنايت گرديده است. البته بديهي است مكافات عمل در دنيا، هنگام مرگ، برزخ و مواقف قيامت دامن‌گير خطاكاران مي‌شود، امّا بالاخره حضرت فاطمه(س) بهشتي مي‌شود. پس بنابر اين زيارت حضرت معصومه(س) در حالي كه زائر عارف به حق حضرت باشد به منزله توبه از گناه يا مستلزم شفاعت قطعي ايشان است و شناخت حق و منزلت ايشان نيز مطالبي است كه در شأن و عظمت ذاتي و اكتسابي حضرت در اين نوشتار ذكر نموديم.V}در نتيجه زائر حضرت حتماً وارد بهشت خواهد شد حتي اگر با تحمّل برخي سختي‌ها در مواقف دنيا، برزخ و قيامت جهت پاك شدن كامل باشد.{V
کد سوال : 127
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : چه كنيم تا بتوانيم با امام زمان(عج) ملاقات كنيم؟
پاسخ : ملاقات با امام زمان(عج) و ديگر اولياى الهى، نياز به سنخيت با آنان دارد. به دست آوردن سنخيت با اولياى الهى، نياز به تحقق دو بعد (معرفت و عمل) دارد. اگر كسى خود را به اولياى الهى شبيه نمود، به لقاى آنان نيز واصل خواهد شد. P}نوريان مرنوريان را طالبند{E}ناريان مرناريان را جاذبند{P ناگفته نماند كه ما مكلف به ارتباط به معناى ملاقات و رؤيت امام زمان(عج) نيستيم. آنچه وظيفه ما است، تشبّه به آن بزرگواران و پيمودن راه آنان است. ما بايد در همه حال سرباز آماده آن حضرت بوده و همواره در خدمت ايشان باشيم. اين مسأله را آيه 200 سوره آل عمران بيان فرموده: A}«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ»{A؛ «اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! صبر كنيد و يكديگر را به صبر واداريد و مرابطه نماييد وتقوا و خداترسى را پيشه سازيد، باشد كه رستگار شويد». امام باقرعليه السلام در تفسير اين آيه شريفه مى‏فرمايد: «صبر كنيد بر اداى فرايض (در انجام تكاليف الهى استقامت داشته باشيد) و در برابر دشمنان پايدارى كنيد و با امامتان (كه انتظارش را مى‏كشيد) مرابطه نماييد».V}كتاب الغيبة، شيخ مفيد، ص 105.{V مرابطه با امام زمان(عج)؛ يعنى، خود را به رشته ولايت او بستن و بر خدمت و پيروى و يارى او گردن نهادن. اين يكى از اركان ايمان است كه آدمى خود را به امام خويش مربوط سازد و از او جدا نشود. همچنين بايد كارهايى انجام داد كه آن حضرت و اصحاب شان انجام مى‏دهند. قرآن درباره حضرت مهدى و اصحاب ايشان مى‏فرمايد: A}«الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ»{A؛V}سوره حج: آيه 41. {Vكسانى كه اگر در زمين به آنان توانايى دهيم نماز را به پا داشته و زكات (به مستحق) بخشيده و به معروف امر نموده و از منكر نهى كنند. امام باقرعليه السلام در تفسير اين آيه مى‏فرمايد: «اين آيه براى آل محمد است؛ يعنى، مهدى(عج) و اصحاب او».V}تفسير قمى: ج 2، ص 87.{V در نتيجه اگر ما هم مى‏خواهيم از اصحاب و ياران آن حضرت باشيم، بايد به امور مذكور اهتمام ورزيم. T}وظيفه منتظران‏{T خوب است بدانيم كه امام زمان(عج) شديداً به شيعيان خود عشق مى‏ورزد؛ بلكه علاقه آن حضرت به شيعيان و دوستانشان خيلى بيشتر از علاقه‏اى است كه ما نسبت به آن حضرت داريم. ايشان همواره براى شيعيان خود دعا مى‏كنند. از آن حضرت نقل شده است: H}«اِنّا غَيْرُ مُهَمِلينَ لِمُراعاتِكُمْ وَلاناسينَ لِذِكْرِكُمْ»{H؛V}بحارالانوار: ج 53، ص 174.{V ما هرگز در رعايت احوال شما كوتاهى نمى‏كنيم و شما را از ياد نمى‏بريم». آنچه بر ما بايسته است، جلب رضايت آن بزرگوار است. پيوستگى با او، يعنى، مطيع او بودن. آنچه در روايات زياد سفارش شده، انتظار فرج است. ما بايد ارتباط معنوى خود را با امام زمان(عج) با عمل به دستورات آن حضرت و انتظار فرج به معناى واقعى ثابت و مستدام نگه داريم. از اين‏رو بسيار به جا است كه خصوصيات منتظر واقعى حضرت مهدى(عج) را بدانيم و سپس آن را در خود عملى كنيم. رسول خداصلى الله عليه وآله فرمود: H}«اَفْضَلُ العِبادَةِ اِنْتِظارُ الفَرَجِ»{H؛V}فرائد السمطين، ج 2، ص 334، چاپ جديد.{V برترين عبادات، انتظار ظهور و فرج است. وظيفه منتظر امام زمان‏عليه السلام اين است كه مانند يك منتظر واقعى زندگى كند. وقتى انسان حقيقتا منتظر كسى باشد، تمام رفتار و سكناتش نشان از منتظر بودن او دارد. به عنوان مثال اگر منتظر ميهمان باشد، حتما خانه را تميز و مرتب و وسايل پذيرايى را آماده مى‏نمايد و با لباس مرتب و چهره‏اى شاداب در انتظار مى‏ماند. چنين كسى مى‏تواند ادعا كند كه منتظر ميهمان است. اما كسى كه نه خانه را مرتب كرده و نه وسايل پذيرايى را آماده نموده و نه لباس مرتب و تميزى پوشيده و نه اصلاً به فكر ميهمان است؛ اگر ادعا كند كه در انتظار ميهمان بوده، همه او را ريشخند خواهند كرد و بر گزافه‏گويى او خواهند خنديد! P}لاف عشق و گله از يار زهى لاف دروغ‏{E}عشق بازان چنين مستحق هجرانند{P بنابراين، انتظار قبل از آنكه از ادعاى انسان فهميده شود، از رفتار و كردار او فهميده مى‏شود. نمى‏توان هر كسى را كه ادعاى دوستى و ولايت امام زمان را دارد، در شمار دوستان و منتظران او قلمداد نمود! آرى «مشك آن است كه خود ببويد نه آنكه عطاربگويد». با چنين توضيحى، روشن است كه منتظر واقعى امام زمان(عج) بايد رفتارش به گونه‏اى باشد كه هر لحظه منتظر ظهور امام زمان‏عليه السلام باشد، يعنى، در هر لحظه كه اين خبر را به او بدهند، خوشحال شود و آماده يارى آن حضرت باشد و با مال و جان خويش جهاد كند و خود را در راه آن حضرت فدا نمايد. منتظر واقعى، اهل گناه و دلبستگى به دنيا نيست؛ چرا كه چنين كسى نمى‏تواند از وابستگى‏ها، دلبستگى‏ها و آلودگى‏ها دست بردارد و آماده به خدمت در جهت اهداف مقدس امام زمان‏عليه السلام باشد. با توجه به نكات ذكر شده مى‏توان بعضى از وظايف منتظران امام زمان‏عليه السلام را چنين ذكر كرد: T}1. معرفت:{T اولين شرط انتظار معرفت است؛ تا انسان ميهمان خود را نشناسد و از خصوصيات خوب او مطلع نباشد، منتظر او نخواهد شد. تنها هنگامى انسان در انتظار كسى مى‏نشيند كه او را خوب بشناسد، اما اگر انسان كسى را نشناسد و بداند كه آن شخص خواهد آمد، برايش اهميتى نخواهد داشت و منتظر او نخواهد ماند. در مورد انتظار امام زمان(عج) هم چنين است. كسانى كه آن حضرت را نمى‏شناسند (مانند كفار و يا اهل اديان ديگر)، هرگز انتظار او را نمى‏كشند؛ اما كسانى كه او را مى‏شناسند و ارزش و مقام او را مى‏دانند، منتظر او مى‏مانند. كسانى كه امام زمان را نمى‏شناسند - اگر چه به ظاهر مسلمان باشند - چنانچه در اين حال بميرند در حال جاهليت از دنيا رفته‏اند؛ چنان‏كه پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله‏فرمود: H}«مَنْ ماتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ اِمامَ زَمانِهِ ماتَ ميتَةَ الْجاهِلِيَّةِ»{H؛V}بحارالانوار: ج 32، ص 331.{V «هر كس بميرد و امام زمانش را نشناسد به مردن جاهليت از دنيا رفته است». بنابراين اولين شرط انتظار، ايجاد معرفت در مورد امام زمان(عج) است و طبيعى است كه هر مقدار معرفت انسان نسبت به آن حضرت بيشتر باشد، ارزش او را بيشتر درك كرده و به عظمت او بيش از پيش پى خواهد برد و بيشتر تشنه وجود آن حضرت خواهد شد. در حالى كه افراد جاهل و ناآگاه به ارزش آن حضرت، هرگز احساس تشنگى و عطش نسبت به وجود مقدس ايشان نخواهند داشت و بدين جهت از زمره منتظران بيرون هستند! P}وصل خورشيد به شب پره اعمى نرسد{E}كه در اين آينه صاحب‏نظران حيرانند{P شناخت امام زمان‏عليه السلام دو گونه است: 1. شناخت تاريخى وجود آن حضرت؛ مانند اينكه او امام دوازدهم است و تاريخ ولادتش در چه سالى است و مانند آن. 2. شناخت مقام نورانيت آن حضرت؛ كه اين شناخت كار هر كسى نيست و ظرفيت و لياقت زيادى مى‏خواهد. در حقيقت، اصحاب خاص امام زمان‏عليه السلام كسانى‏اند كه آن حضرت را به مقام نورانيت شناخته‏اند. براى آگاهى از مقام عظيم امامت خواندن زيارت جامعه كبيره و تأمل در معانى عميق آن توصيه مى‏شود. همچنين خواندن كتب معتبرى كه در مورد امام زمان‏عليه السلام نوشته شده است مى‏تواند انسان را تا حدى به مقام و عظمت آن حضرت آشنا سازد. T}2. محبت به امام زمان‏عليه السلام‏{T وظيفه ديگرى كه منتظران آن حضرت دارند اين است كه بايد دوستى و محبت امام عصر (عج) را در خود ايجاد كنند و آن را افزايش دهند. بديهى است تا انسان از ميهمان خويش خوشش نيايد و نسبت به او محبت نداشته باشد - هر چند هم كه او رابشناسد - نمى‏تواند واقعاً منتظر آمدن او باشد؛ اگر انسان از ميهمان خود بدش بيايد، چگونه مى‏تواند منتظر قدم او باشد و خود را براى پذيرايى از او آماده كند. پس تا محبت به امام زمان(عج) در وجود كسى شكل نگرفته و شعله‏ور نشده باشد، او نمى‏تواند به وظايف منتظران واقعى عمل نمايد. محبت به امام زمان(عج) وظيفه‏اى است كه پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله نيز به دستور خدا از ما خواسته است؛ آنجا كه در قرآن كريم مى‏فرمايد: A}«قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى‏»{A؛V} سوره شورى: آيه 23.{V T}3. ايجاد سنخيت با امام زمان‏عليه السلام‏{T منتظران واقعى وضعيت روحى و فكرى و عملى خود را به گونه‏اى سامان مى‏دهند كه سنخيت كاملى با امام زمان‏عليه السلام داشته باشند. آيا مى‏توان منتظر قدوم كسى بود؛ ولى با او مشابهت و سنخيت نداشت؟ آيا مى‏توان محبت كسى را داشت، اما با او هيچ سنخيت و مشابهتى نداشت؟ ايجاد سنخيت با امام زمان از طريق تقويت ايمان و تقوا و فضايل اخلاقى و درجات معنوى حاصل مى‏شود. تنها در اين صورت است كه مى‏توان ادعاى محبت به آن حضرت را داشت. در صورتى كه انسان رفتارش مطابق ميل امام زمان(عج) باشد، شعله محبت او در دلش زبانه خواهد كشيد و عشق آن حضرت او را به فرياد خواهد آورد و دورى‏اش را بر او سخت و ناگوار خواهد ساخت. طبيعى است كه هر چقدر سنخيت با ولى عصر(عج) بيشتر باشد، محبت آن حضرت به انسان بيشتر خواهد شد و محبت انسان نيز به آن حضرت افزون‏تر خواهد گشت. پس منتظر واقعى بايد سعى كند تمام وظايف دينى و احكام الهى را انجام دهد. T}4. ارتباط با منتظران ديگر{T منتظر امام زمان(عج) مى‏داند كه برنامه آن حضرت يك برنامه جهانى است و بايد ياوران زيادى داشته باشد تا حركتش پيروز شود. بنابراين به فكر گسترش ياران و منتظران آن حضرت بوده و با ارتباط با آنها، به تقويت روحيات ايمانى خود و ديگران خواهد پرداخت تا بر اساس دستور قرآنى A}«تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى‏»{A؛ V}سوره مائده‏{V به كمك مؤمنان منتظر، خود را آماده ظهور حضرت نمايد. T}5. دعا براى تسريع در ظهور امام زمان‏عليه السلام‏{T منتظر واقعى هر لحظه انتظار محبوب را مى‏كشد و از خدا مى‏خواهد كه هر چه زودتر او را برساند. بنابراين دعاى فراوان براى فرج آن حضرت از وظايف هميشگى منتظران حضرتش مى‏باشد. دعا براى تسريع در فرج امام زمان(عج)، به وسيله آن حضرت نيز توصيه شده است. T}6. ياد فراوان حضرت‏{T ياد كردن از محبوب، عادت ديرينه منتظران عاشقى است كه چندى منتظر محبوب خويش هستند؛ اما نتوانسته‏اند پس از مدت‏ها انتظار او را ببينند و حال خود را دست كم با ياد او و نام او آرام مى‏كنند. به ياد آوردن امام عصر(عج) و عنايت او به شيعيان با ذكر احاديث، كرامات، مقام و عنايت امام به شيعيان، وظيفه ديگرى است كه منتظران واقعى احساس مى‏كنند و بدين طريق همواره نام و ياد آن حضرت را زنده نگه مى‏دارند. T}7. دادن صدقه‏{T براى سلامتى آن عزيز و يا هديه نمودن ثواب‏هايى به حضرت مهدى(عج)، كه خود، موجب قبولى هر چه بيشتر اعمال است. T}8. اميدوارى‏{T بر قيام و انقلاب آن يوسف زهراعليها السلام و اميد دادن به ديگران. T}9. ايجاد آمادگى دائم رزمى براى ظهور حضرت‏{T چنان‏كه در روايت آمده است: H}«ليعدن احدكم لخروج القائم و لو سهما»{H؛V}بحارالانوار، ج 52، ص 366، ح 146.{V هر يك از شما براى قيام قائم(عج) بايد آماده گردد هر چند با تهيه يك تير باشد. از اين رو شركت در بسيج يكى از وظايف منتظران است. T}10. محزون بودن‏{T به علت محروم بودن از زيارت آن وجود مبارك؛ «عزيز على ان ارى الخلق و لاترى و لا اسمع لك حسيسا و لا نجوى...»؛V}دعاى ندبه.{V بر من گران است كه خلق را ببينم و تو ديده نشوى و سخن آشكار و پنهان تو را نشنوم. T}11. اصلاح جامعه‏{T فرج يعنى، نصرت، پيروزى، گشايش و مقصود، پيروزى حكومت عدل علوى بر حكومت‏هاى كفر و شرك و بيداد است؛ بنابراين انتظار فرج، يعنى انتظار تحقق‏يافتن اين آرمان بزرگ و جهانى و منتظر حقيقى كسى است كه در حقيقت خواهان تشكيل چنين حكومتى باشد و اين خواسته آن گاه جدى و راست است كه شخص منتظر، عامل به عدل و گريزان از ستم و تباهى باشد؛ و گرنه انتظار فرج در حد يك ادعا و شعار بى محتوا باقى خواهد بود. ازاين‏رو در روايات آمده است كه انتظار فرج خود فرج است؛ زيرا كسى كه حقيقتاً منتظر فرج و ظهور حجت خدا و تأسيس حكومت عدل گستر او است، زندگى خود را بر پايه عدل و داد استوار مى‏سازد و او انسانى است كه حضور و غيبت امام در نحوه رفتار و سير و سلوكش تفاوتى ندارد و قبل از تشكيل حكومت عدل او، چنين حكومتى را در زندگى خود پايدار ساخته است. بنابراين انتظار فرج حقيقى، ريشه در معرفت به حق و عدل و ايمان و عشق به آن دارد و آثار آن نيز در عمل نمايان مى‏گردد و چنين حقيقت اصيل و عميقى، با لفظ و شعار به دست نمى‏آيد و با بى تفاوتى و بى اعتنايى نسبت به مقدسات دينى و رسالت‏هاى انسانى در تعارض و تناقض است. T}انتظار فرج‏{T يعنى: الف. معرفت امام معصوم و عادل و پيشواى‏فضيلت؛ ب. ايمان به امامت و قيادت رهبرى الهى و عدالت پيشه؛ ج. عشق به عدالت وارزش‏هاى انسانى؛ ه. اميد به آينده‏اى روشن و نويد بخش؛ ك. تلاش براى برقرارى حكومتى عدل پيشه و عدل گستر؛ ح. رعايت موازين و قوانين دينى و اخلاقى؛ خ. داشتن روحيه تعهد و مسؤوليت‏پذيرى. اين انتظار فرج است كه بهترين اعمال و بهترين عبادت است و چنين منتظرى، مقامى عالى دارد و هر گاه در زمان غيبت از دنيا برود، به منزله كسانى است كه پس از ظهور حضرت حجت(عج) زنده و تحت فرمان او در راه خدا جهاد مى‏كنند.V}بحارالانوار: ج‏52 ص 125؛ ره‏توشه راهيان نور، دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم چاپ اول تيرماه 1374 ص‏190-193 با تصرف.{V T}يادآورى مهم:{T درست است كه وظيفه ما تلاش براى ملاقات با امام زمان(عج) نيست و حتى بنا بر نظر بعضى از بزرگان، تحقق اين مسأله خيلى بعيد و نادر است و اگر هم ممكن باشد، براى امثال مقدس اردبيلى و علامه حلّى قابل تصور است؛ نه انسان هاى عادى هر چند مؤمن و خوب. ولي بحث ملاقات، نبايد با بحث ارتباط اشتباه شود؛ زيرا وظيفه ما ايجاد ارتباط با امام عصر(عج) است. منتظر امام زمان(عج) وقتى موفق به زيارت آن حضرت نمى‏شود، از طريق خواندن دعاى ندبه، زيارت آل ياسين، دعاى عهد، نماز امام زمان و نيز از طريق رفتن به مسجد جمكران، ارتباط خود را با آن حضرت حفظ مى‏نمايد و براى گره گشايى مادى و معنوى از ايشان به عنوان واسطه فيض الهى درخواست مى‏كند و خود را در محضر ايشان مى‏بيند. سؤال. چرا براى سلامتى امام زمان(عج) دعا كنيم؟ در حالى كه خداوند اراده نموده ايشان زنده و سلامت بمانند. آيا اصلاً امكان دارد آن وجود مبارك دچار كسالت شوند؟ P}آن سفر كرده كه صد قافله دل همره اوست‏{E}هر كجا هست خدايا به سلامت دارش‏{P؛ V}ديوان حافظ، ص 223.{V دعا براى سلامتى امام زمان(عج) آثار و بركات فراوانى دارد از جمله: 1. نشانگر علاقه و محبت مسلمانان به ايشان است. اگر چه دوستى تمام ائمه معصومين‏عليهم السلام بخشى از ايمان و شرط قبولى اعمال است، در عين حال دعا كردن در حق امام زمان(عج) موجب ازدياد محبت آن حضرت در دل و در نتيجه موجب تقويت ايمان مى‏گردد. 2. اظهار تجديد عهد و پيمان با آن حضرت است و محتواى پيمان با آن حضرت را دين دارى و شريعت محورى و تصميم قلبى بر اطاعت امر امام‏عليه السلام و يارى رساندن او با نثار جان و مال تشكيل مى‏دهد. تجديد بيعت با آن حضرت‏عليه السلام كارى است كه بعد از هر نماز از فرايض پنجگانه، يا در هر روز و يا در هر جمعه مستحب است. دعاى عهدV}مفاتيح الجنان، ص 891 و 892.{V شاهدى براى اين سخن است. 3. سبب زنده نگه داشتن ياد امام غايب در دل منتظران مى گردد. ياد امام زمان(عج) توجه به ارزش‏هاى دين و اصول اخلاقى را در دلها جوانه مى زند و برعكس غفلت از ياد و خاطره امام يكى از دلايل عمده پژمردگى‏و سستى ارزش هاى الهى وانسانى در جامعه اسلامى است. 4. كسى كه سلامتى امام زمان برايش مهم است، به طور مسلّم آزردن آن حضرت برايش سخت است، در نتيجه دعا براى سلامتى آن حضرت، انسان را بر انجام كارهايى وادار مى‏كند كه موجب خشنودى آن حضرت و در نتيجه سبب رسيدن به مقام رضوان الهى مى گردد. 5. دعا بسيار مؤثر است و موجب فرج آن حضرت و نيز فرج و گشايش در زندگى مؤمنان مى شود. 6. دعا موجب قرب الهى است. امام مهدى(عج) در خصوص زيارت آل يس مى فرمايند: «هرگاه خواستيد به وسيله ما به خداوند و به ما توجه كنيد اين زيارت را كه از جانب خداوند انشا شده است بخوانيد»V}مفاتيح الجنان، ص 863.{V اين زيارت كه از جهات مختلف، محتوايى عميق دارد بسيار مورد تأكيد و سفارش قرار گرفته است. از جمله سلام هايى كه در اين زيارت ادا مى شود، از ابتدا تا انتها، دعا براى سلامتى و تندرستى و بهروزى امام زمان(عج) است. «السلام عليك يا خليفه الله و ناصر حقه... السلام عليك حين تصبح و تمسى، السلام عليك فى اليل اذا يغشى و النهار اذا تجلى ... السلام عليك بجوامع السلام...»؛ سلام بر تو اى جانشين خدا و يارى كننده حق... درود و سلام بر تو هنگامى كه بامداد و شام كنى، درود و تهيت الهى بر تو در شب كه همه جا را فراگيرد و در روز، در وقتى كه نور دهد (يعنى سلام بر تو در هر صبح و شام)...، درود بر تو درودى همه جانبه... . در دعاى بعد از اين زيارت نيز معانى بلندى نهفته است. از جمله عرض مى كنيم: خدايا! او (امام زمان) را از شر هر متجاوز و سركشى و از شر همه خلق خود پناه ده و او را از حوادث روزانه، از پيش رو، و از پشت سر و از طرف چپ، حفظ و نگهدارى كن و از اين كه آسيب و گزندى به او برسد جلوگيرى كن و در خصوص او، رسولت و خاندان رسولت را حفظ نما و به دست مباركش عدل و داد را پديدار نما! «اللهم اعذه من شر كل باغ و طاغ و من شر جميع خلقك و احفظه من بين يديه و من خلقه و عن يمينه و عن شماله و احرسه و امنعه من ان يوصل اليه بسوء واحفظ فيه رسولك و آل رسولك واظهر به العدل...». در پايان سخن لازم است يادآور شويم كه دعا كردن براى سلامتى و فرج آن حضرت، اطاعت از امر خداوند و نيز اهل بيت پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله است. A}«وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَخْشَ اللَّهَ وَ يَتَّقْهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْفائِزُونَ»{A؛ «و هر كه خدا و رسولش را اطاعت كند و خداترس و پرهيزكار باشد چنين كسى به فوز و سعادت خواهد رسيد».V}سوره نور: آيه 52.{V
کد سوال : 402
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : از نگاه عرفانى چگونه مى‏توان سوز و گريه براى امام حسين(ع) را با عشق به خدا و سير و سلوك پيوند داد؟
پاسخ : T}يك. سوز دل و گريه‏{T سالك بايد سوز دل و گريه با اخلاص را در مقام استغفار، بسيار عزيز و مغتنم بداند و در تحصيل آن بكوشد. اگر در تحصيل اصل آن هم موفق نشد؛ يعنى، سوز و اشك را به دست نياورد، لااقل بااخلاص در تحصيل حال گريه - (تباكى) - جديت كند. به طور كلى، در سلوك عبادى، در هر حال و هر مقامى -چه حال و مقام استغفار باشد و چه غير آن- سوز دل و گريه را حسابى هست كه شرح آن در عبارت نگنجد و تفسير آن در بيان نيايد. سوز دل و گريه، چه از شوق باشد، چه از خوف، چه در مقام استغفار باشد، چه در مقام تلاوت آيات و استماع آنها، چه در حال سجده باشد و چه در حال ديگر، هر كجا و هر مقامى باشد، از درك بالا و فهم و شعور سرچشمه مى‏گيرد. آن كه مى‏فهمد، مى‏سوزد و اشك مى‏ريزد و آن كه نمى‏فهمد، نه مى‏سوزد و نه اشك مى‏ريزد. اگر به آيات 107-109 سوره «اسراء» نظر افكنيم، خواهيم ديد اين آيات به روشنى مى‏گويد: راه و روش آنان كه مى‏فهمند، خضوع در برابر آيات حق، خشوع دل و سوز و گريه است: A}«قل آمنوا به أو لا تؤمنوا إن الذين أوتوا العلم من قبله إذا يتلى‏ عليهم يخرون‏للأ ذقان سجداً * و يقولون سبحان ربنا إن كان وعد ربنا لمفعولاً * و يخرون‏للأ ذقان يبكون و يزيدهم خشوعاً»{A. سالكان با اخلاص را به تدبر در اين آيات شريفه توصيه و بر آن تاكيد مى‏كنيم. اين آيات را بخوانند، و عميقاً در معانى و دقايق آنها فكر كنند و توجه داشته باشند كه اينها كلام حق و حق كلام است. به روشنى از اين آيات بر مى‏آيد: هر كس از علم، فهم و معرفت بالا بهره‏مند باشد، با شنيدن آيات قرآن و تلاوت آنها به حقايق پى مى‏برد، آنها را باور مى‏كند، وعده‏هاى ربوبى را مسلم مى‏بيند و مى‏فهمد، آنچه مى‏فهمد. در نتيجه، بر خضوع، خشوع و يقين او افزوده مى‏شود و شوق و اشتياق و خوف و خشيت وجود او را فرا مى‏گيرد. در عين اينكه مجاهدتش را بيشتر و كامل‏تر مى‏كند، راه فقر و مسكنت در پيش مى‏گيرد و در محضر ربوبى صورت بر خاك مى‏نهد و با سوز دل اشك مى‏ريزد؛ به اميد اينكه به سوز دل و اشك چشم او نظرى شود و عنايتى به سراغ وى آيد. كسى كه حقيقت‏هاى موجود را درك نكرده، جهنم خود را - كه براى خود ساخته و در آن دست و پا مى‏زند - خوب نشناخته و پرده حايل را - كه با افتادن آن مصيبت‏ها شروع مى‏گردد - آن چنان كه بايد، نفهميده است. ناگفته نماند علم و معرفتى كه آيات مذكور به آن اشاره كرده و صاحبان آن را اهل سوز و اشك معرفى مى‏كند، علم رسمى و معرفت نظرى نيست؛ بلكه علم و معرفت ديگر است؛ و گر نه چه بسا عالمان و عارفانى كه از علم رسمى و عرفان نظرى، در حد بالا برخوردار بوده‏اند و هستند؛ ليكن اين خصوصيات را نداشته‏اند و ندارند. به هر صورت، سوز دل و گريه، همراه با صورت بر خاك فقر نهادن، از خصوصيات عارفان و عالمان بالله است. قرآن كريم اين را از خصوصيات بارز پيامبران - كه تعليم دهندگان عارفان واقعى و عالمان بالله هستند - بر مى‏شمارد. در سوره «مريم» به ذكر جمعى از انبيا و برگزيدگان پرداخته و يكايك آنان را با اشاره به اوصاف‏شان ياد مى‏كند و در خصوص آنان مى‏فرمايد: A}«أولئك الذين أنعم الله عليهم من النبيين من ذرية آدم و ممن حملنا مع نوح و من‏ذرية إب راهيم و إسرائيل و ممن هدينا و اجتبينا إذا تتلى‏ عليهم آيات الرحمن خروا سجداً و بكيا»{A.V}مريم (19)، آيه 58.{V جمله A}«إذا تتلى‏ عليهم آيات الرحمن خروا سجداً و بكيا»{A از خضوع وسر به سجده نهادن، و گريه‏هاى آنان به هنگام تلاوت آيات رحمان بر آنها خبر مى‏دهد؛ چه از گريه‏هاى شوق و محبت و چه از گريه‏هاى خوف و خشيت. دراين آيه رمز و اشارتى هم براى اهل توحيد هست كه رمزى دقيق و اشارتى لطيف است. در اول آيه از انعام الهى نسبت به جمع مذكور از پيامبران و برگزيدگان سخن به ميان مى‏آورد و مى‏گويد: اينان كه ذكرشان گذشت، همان‏ها هستند كه خدا بر آنان انعام فرمود: A}«أولئك الذين أنعم الله عليهم من النبيين» {A... سپس در آخر آيه با جمله H}«اذا تتلى عليهم ...»{H به خضوع، سجده و گريه‏هاى آنان به عنوان نمونه بارزى از انعام الهى نسبت به ايشان اشاره مى‏كند و اين، اشارتى است لطيف به اين رمز دقيق كه: خضوع و سجده و سوز دل و گريه، به هر كسى دهند، از انعام و تفضلات او است. P}گريه و خنده غم و شادى دل‏{E}هر يكى از معدنى دان مستقل‏{P P}هر يكى را مخزن و مفتاح آن‏{E}اى برادر در كف فتاح دان‏{P V}دفتر پنجم مثنوى.{V حافظ هم گويد: P}سوز دل اشك روان آه سحر ناله شب‏{E}اين همه از نظر لطف شما مى‏بينم‏{P قرآن در جاى ديگر مى‏فرمايد: A}«و من يؤمن بالله يهد قلبه»{A؛ «و هر كس به خدا ايمان بياورد، خدا دل او را هدايت مى‏كند». رسول خدا(ص) نيز مى‏فرمايد: H}«قلب المؤمن بين اصبعين من اصابع الرحمن»{H.V}بحار الانوار، ج‏70، ص 39.{V امام باقر(ع) هم فرموده است: H}«ان القلوب بين اصبعين من اصابع الله، يقلبها كيف يشاء، ساعة كذا، و ساعة كذا»{H.V}همان، ج‏70، ص 53.{V از اين دو روايت در اين باب، هر كسى مى‏تواند به اندازه خود استفاده‏ها داشته باشد. از روايت اول بر مى‏آيد: دل آن كس كه ايمان جدى به خداى متعال آورده، تحت تصرف اسم «رحمن» و تحت تدبير و تربيت تجليات اين اسم است؛ يعنى، دل‏هاى صاحبان ايمان به حسب صلاحيت‏ها، استعدادها و حالات گوناگون، تحت ولايت مظاهر گوناگون اين اسم است. از روايت دوم بر مى‏آيد كه دل‏ها - چه دل‏هاى صاحبان ايمان و چه دل‏هاى غير آنان - تحت تصرف اسم «الله» است و اين اسم مبارك با ظهور در مظاهر اسما، هر دلى را به حسب آن تحت تدبير قرار مى‏دهد و حال به حال مى‏كند؛ آن چنان كه مى‏خواهد، ساعتى چنين و ساعتى چنان. سالك بايد گريه با اخلاص را در سلوك عبودى، در هر حال و هر مقامى مغتنم بداند؛ مخصوصاً در اين مقام؛ (مقام استغفار). هر چه با سوز دل و احتراق باشد، قدر آن را بداند و هر وقت چنين توفيقى دست داد، تضرع و دعا و اصرار در استغفار را با چيز ديگر عوض نكند و مراقب باشد دشمن او را فريب ندهد و از راهى كه به روى وى باز شده است، به لطايف الحيل باز ندارد. پس گريه و تضرع و دعا و استغفار را قطع نكند و حال خود را بهم نزند و به بعد حواله ندهد كه اين عنايت‏ها به آسانى حاصل نگردد و اين فرصت‏ها، هميشه به دست نيايد. امام صادق(ع) مى‏فرمايد: H}«اذا اقشعر جلدك و دمعت عيناك، فدونك دونك، فقد قصد قصدك»{H.V}اصول كافى، ج 2، ص 478.{V P}اشك مى‏بار و همى سوز از طلب‏{E}همچو شعمى سربريده جمله شب‏{P V}دفتر پنجم مثنوى.{V T}آن سوى سوزها و گريه‏ها{T سوز دل عارفان و گريه مشتاقان و خائفان، در اين سوى پرده «سوز دل و گريه» است و در آن سوى پرده «آرامش‏ها، لذت‏ها، ابتهاج‏ها و كرامت‏ها». اينك با استفاده از بيانات رسول اكرم و ائمه اطهار(ع) اين معنا را به اجمال توضيح مى‏دهيم: T}1. سوز و گريه و آرامش و اطمينان‏{T امام صادق(ع) فرموده است: H}«كل عين باكية يوم القيامة الا ثلاثة: عين غضت عن محارم الله و عين سهرت فى طاعة الله و عين بكت فى جوف الليل من خشية الله»{H؛ V}اصول كافى، ج‏2، كتاب الدعاء، باب البكاء.{V«هر چشمى در روز قيامت گريان است؛ مگر چشمى كه از محارم خدا اجتناب كند و چشمى كه شب را در طاعت‏خدا بيدار باشد و چشمى كه در دل شب از خشيت‏خدا گريه‏كند». از اين بيان بر مى‏آيد آنچه در اين سوى پرده به صورت خشيت از خدا و سوز و گريه در دل شب مى‏باشد؛ در پشت پرده به صورت آرامش و اطمينان است و به هنگام آشكار شدن حقايق پشت پرده (در روز قيامت) به ظهور مى‏رسد. روز قيامت، روز ظهور بواطن و سراير و روز آشكار شدن حقايق پشت پرده است و آنچه در آن روز پيش مى‏آيد، حقيقت‏هايى است كه در پشت پرده موجود است. T}2. سوز و گريه و لذت و ابتهاج‏{T رسول اكرم(ص) فرموده است: H}«ان الله يحب كل قلب حزين»{H؛ «خداى متعال هر دل محزون را دوست مى‏دارد».V}بحار الانوار، ج 73، ص 157.{V دوست داشتن جناب او، به معناى جذب بنده به سوى خود است. در نتيجه، معناى حديث اين مى‏شود كه دل بنده در حال سوز و گريه، در آن سوى پرده مجذوب به سوى او است، در حال جذبه و در لذت و ابتهاج مخصوص آن است. امام باقر(ع) هم مى‏فرمايد: H}«ما من قطرة احب الى الله عزوجل من قطرة دموع فى سواد الليل مخافة من الله لا يراد بها غيره»{H؛ V}اصول كافى، ج‏2، كتاب الدعا، باب البكاء. {V«هيچ قطره‏اى نيست كه نزد خداى عزوجل محبوب‏تر باشد از قطره اشك در ظلمت‏شب كه از خوف خدا باشد و غير از جانب او منظورى نباشد». اين بدان معنا است كه بنده در حال سوز و گريه در دل شب - آنجا كه از خوف خداى متعال اشك مى‏ريزد - محبوب جناب او است؛ يعنى، در پشت پرده مجذوب به سوى او و در لذت و ابتهاج جذبات ربوبى است. پشت پرده جذبه‏هاى ربوبى است كه متصلاً سالك را مجذوب مى‏كند و همين جذبه‏ها است كه در اين سو به شكل سوز و اشك به ظهور مى‏رسد. اين طرف، غم و پريشانى دل و اشك ديده‏ها است و آن طرف، جذبه‏ها؛ يعنى، شادى دل، ابتهاج شراب طهور و لذت شهود است. P}بر رهگذرت بسته‏ام از ديده دو صد جوى‏{E}باشد كه تو چون سرو خرامان به درآيى‏{P V}حافظ.{V اگر كسى باشد كه اشراف و احاطه بر اين سو و آن سو داشته باشد؛ يعنى در افق بالايى قرار بگيرد كه هم اين طرف پرده را ببيند، هم آن طرف پرده را، چيز عجيبى خواهد ديد. يك شخص را در يك زمان در دو حالت - كه نقطه مقابل هم هستند - مشاهده خواهد كرد. در اين طرف (طرف دنيوى) او را در سوز و گداز و اشك و نياز خواهد ديد و در آن طرف (طرف اخروى) در ابتهاج شراب طهور، لذت شهود و نعمت‏ها و كرامت‏ها واقعاً تحيّرآور است كه باطن غم، شادى؛ باطن شادى، غم؛ باطن گريه، خنده و باطن خنده، گريه باشد. تحيّر بالاتر در اين است كه ما پيش خود گمان مى‏كنيم از هستى و دقايق آن و اسرار و عجايب آن چيزى فهميده‏ايم! همين گمان آنچه را كه بايد بكند، كرده است؛ چيزى كه هست، توجه به اين معنا هم نيست. T}3. سوز و گريه و قرب حضرت مقصود{T امام صادق(ع) در روايتى به ابى بصير در خصوص دعا و گريه مطالبى را مى‏فرمايد و در ضمن آن از پدر بزرگوارش امام باقر(ع) نقل مى‏كند كه فرمود: H}«ان اقرب ما يكون العبد من الرب عزوجل و هو ساجد باك»{H؛ V}اصول كافى، ج‏2، كتاب الدعا، باب البكاء. {V«نزديك‏ترين حالت‏بنده نسبت‏به پروردگار عزوجل، حالتى است كه او در سجده با گريه است». از اين بيان هم استفاده مى‏شود كه اين سوى قضيه، با سوز دل صورت بر خاك نهادن و گريه كردن است و در همان حال آن سوى قضيه به حضرت معبود نزديك شدن و در جوار او متنعّم و مبتهج گشتن. P}حافظ زديده دانه اشكى همى فشان‏{E}باشد كه مرغ وصل كند قصد دام ما{P
کد سوال : 409
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : چگونه مى‏توان به زيبايى‏هاى عاشورا پى برد و اين كلام حضرت زينب(س) را كه فرمود: «ما رايت الا جميلا» را درك كرد؟
پاسخ : اگر گاهى «عظمت در نگاه است، نه در چيزى كه بدان مى‏نگرند.» - آن گونه كه برخى گفته‏اند - گاهى هم زيبايى در نگاه و ديد انسان است، نه در ديدنى‏ها. آن كه به چشم «نظام احسن» به همه هستى مى‏نگرد؛ از اين نگاه، خيلى چيزها هم «ديده» مى‏شود، هم «زيبا» ديده مى‏شود؛ تا چه عينكى بر چشم زده باشيم و از كدام زاويه به هستى و حوادث بنگريم. «زيبابينى» هستى و حيات، هم آرامش روح و وجدان مى‏بخشد، هم صلابت و پايدارى و پايمردى مى‏آفريند و هم قدرت تحمل ناگوارى‏ها را مى‏افزايد. از اين نگاه، «عاشورا» - همان گونه كه زينب كبرى(س) فرمود -، جز «زيبايى» نبود. آنچه زينب قهرمان در مقابل طعنه و طنز دشمن نسبت‏به اين حادثه، بر زبان راند (ما رايت الا جميلا)V}بحارالانوار، ج 45، ص 116.{V، پيش تر آرزوى حسين بن على(ع) بود كه در طليعه اين سفر، آرزو و اظهار اميدوارى كرده بود كه آنچه پيش مى‏آيد و آنچه اراده خدا است، «خير» براى او و يارانش باشد؛ چه به صورت «فتح»، چه به شكل «شهادت»: H}«ارجو ان يكون خيرا ما اراد الله بنا، قتلنا ام ظفرنا»{H؛ V}اعيان الشيعه، ج 1، ص 597.{V. زيبا ديدن خواهر و خير ديدن برادر، مكمل يكديگرند. جلوه‏هاى زيبايى و نمادهاى جمال در آينه كربلا بسيار است كه به برخى از آنها اشاره مى‏شود: T}1. تجلى كمال آدم‏{T اينكه انسان تا كجا مى‏تواند اوج بگيرد، و خدايى گردد و فانى در او، در «ميدان عمل» روشن مى‏شود. كربلا نشان داد كه سقف تعالى انسان و آستانه رفعت روحى و تصعيد وجودى و ظرفيت كمال جويى و كمال يابى او تا كجا است. پرونده آن حماسه نشان داد «كه تا چه حد است مقام آدميت». اين نكته براى جويندگان ارزش‏ها بسى زيبا است و معيار! T}2. تجلى رضا به قضا{T در مقامات و مراحل عرفانى و سلوك، رسيدن به مقام «رضا» بسى دشوار و ارجمند است. اگر حضرت زينب، حادثه كربلا را زيبا مى‏بيند، به دليل بروز اين شاخصه متعالى در عملكرد ولى خدا سيدالشهدا(ع) و ياران و دودمانش است. به راستى كه حسين بن على(ع) در ميان آنان - كه يكى به درد يا درمان و يكى به وصل يا هجران مى‏انديشيد و آن را مى‏پسنديد - «آنچه را جانان پسندد» مى‏پسنديد. كربلا تجلى‏گاه رضاى انسان به قضاى خدا بود. آن حضرت در واپسين لحظات حيات در قتلگاه، چنين زمزمه مى‏كرد: H}«الهى رضى بقضائك»{H. خواهر خويش را نيز به همين نكته توصيه كرده بود: H}«ارضى بقضاء الله»{H. اين مرحله از عرفان؛ يعنى خود را هيچ نديدن و جز خدا نديدن و در مقابل پسند خدا اصلا پسندى نداشتن. در آغاز حركت از مكه به سوى كوفه نيز در خطبه‏اى فرموده بود: H}«رضا الله رضانا اهل البيت»{H؛ V}موسوعة كلمات الامام الحسين، ص 328.{V «رضا و پسند ما خاندان، همان پسند خدا است». اين مبناى جانبازى و عشق حسين(ع) است و زينب عزيز، اين را زيبا مى‏بيند و اين منطق و مرام را مى‏ستايد. P}آن روز كه جان خود فدا مى‏كرديم‏{E}با خون به حسين اقتدا مى‏كرديم‏{P P}چون منطق ما منطق عاشورا بود{E}با نفى «خود»، اثبات «خدا» مى‏كرديم‏{P V}از نويسنده.{V T}3. رسم الخط حق و باطل‏{T از زيبايى‏هاى ديگر عاشورا، خط كشى ميان حق و باطل و تبيين منطقه حضور و عمل انسان‏هاى «دد منش» و «فرشته‏خو» است. وقتى خوبى و بدى و حق و باطل به هم در آميزد، تيرگى باطل حق را هم غبار آلود و ناپيدا و مشوّه جلوه مى‏دهد. در ظلمت آبادى اين چنين، گمراهى انديشه‏ها و انسان‏ها طبيعى است و «كفر نقابدار»، مسلمانان ساده لوح و سطحى نگر را به شبهه مى‏افكند! زيبايى كار امام حسين(ع) آن بود كه مشعلى روشن كرد، تا راه، روشن و تيرگى‏ها زدوده شود و، چهره‏ها در آن هواى گرگ و ميش «فتنه و دروغ»، نمايان و باز شناسانده شود، تا ديگر فريب و نقاب، بى‏اثر گردد؛ آيا اين زيبا نيست؟ عاشورا يك رسم الخط بود؛ ترسيم روشن خطى كه حق و باطل را جدا كرد و مسلمان ناب را از مسلمان نماى مدعى باز شناساند و پيروان رحمان و جنود شيطان هر كدام در يك سو به عيان ديده شدند. حق، پى برده و صريح، به نبرد باطل آمد كه عيان و بى‏نقاب به كربلا لشكر كشيده بود و مزورانه بر طبل H}«يا خيل الله اركبى»{H مى‏كوبيد. اگر هم اندك ترديدى در «شناخت» باقى مانده بود، خطبه‏هاى زينب در كوفه و شام، آن را زدود. اين از زيبايى‏هاى بس قيمتى حادثه خونين عاشورا بود. T}4. تبلور فتح ناب‏{T از زيبايى‏هاى ديگر عاشورا، مفهوم تازه‏اى از «پيروزى» است. عده‏اى به غلط، پيروزى را تنها در «غلبه نظامى» مى‏پندارند وشكست را در مظلوميت و شهادت! عاشورا نشان داد كه در اوج مظلوميت هم مى‏توان «فاتح» بود و با كشته شدن هم مى‏توان دفتر و كتاب پيروزى را نگاشت و با خون هم ترسيم «تابلوى ظفر» ميسر است. پس فاتح معركه كربلا امام حسين(ع) بود و چه فتح زيبايى! اين همان «پيروزى خون بر شمشير» است كه در سخن امام راحل(قدس سره) هم جلوه گر شد و فرمود: «ملتى كه شهادت براى او سعادت است، پيروز است ... ما در كشته شدن و كشتن پيروزيم»V}صحيفه نور، ج 13، ص 65.{V و اين همان آموزش قرآنى «احدى الحسنيين» است كه فرهنگ مبارزان الهى است. كسى كه به «تكليف» عمل كرده باشد، در هر حال پيروز است؛ آن هم پيروزى ناب. P}گر چه از داغ لاله مى‏سوزيم‏{E}ما همان سر بلند ديروزيم‏{P P}چون به تكليف خود عمل كرديم‏{E}روز فتح و شكست پيروزيم‏{P V}از نويسنده.{V اين ديدگاه را، هم امام حسين(ع) داشت، هم امام سجاد و هم حضرت زينب. با اين ديد، همه آن حوادث تلخ، چون پيامدى به سود اسلام و حق داشت، جميل و شيرين بود. وقتى ابراهيم بن طلحه از امام زين العابدين پرسيد: «چه كسى غالب شد؟» حضرت فرمود: «آن گاه كه وقت نماز فرا مى‏رسد، اذان و اقامه بگو، خواهى فهميد كه چه كسى پيروز شد!»V}اذا دخل وقت الصلاة فاذن و اقم، تعرف من الغالب (امالى شيخ طوسى، ص 66).{V آيا اين، در حادثه كربلا زيبا نيست؟ پيروزى، حتى در صورت كشته شدن و شهادت! T}5. حركت در مسير مشيت خدا{T زيباترين جلوه اين است كه انسان، يك عمل و حادثه را در بستر «مشية الله» و همسو با «خواست خدا» ببيند. اگر سالار شهيدان و يارانش به خون نشستند و اگر زينب و دودمان مصطفى به اسارت رفتند، اين در لوح مشيت الهى رقم خورده بود و چه جمالى برتر از اينكه كار گروهى، با جدول مشيت‏خدا هماهنگ گردد؟! مگر به حسين بن على(ع) از غيب، خطاب نيامده بود كه خواسته خدا آن است كه تو را كشته ببيند: H}«ان الله شاء ان يراك قتيلا»{H؟ و مگر مشيت‏خدا آن نبود كه عترت پيامبر در راه نجات دين و آزادى انسان، به اسارت بروند: H}«ان الله شاء ان يراهن سبايا»{H؟ پس چه غم از آن شهادت و اين اسارت؟ هر دو، هزينه‏اى بودند كه براى بقاى دين و افشاى طاغوت، مى‏بايست پرداخته مى‏شدند؛ آن هم عاشقانه، صبورانه و قهرمانانه! براى زينب بزرگ - كه پرورده دامان وحى و تربيت‏شده مكتب على(ع) است - اين حركت در بستر مشيت الهى، اوج ارزش‏ها و زيبايى‏ها است. وى مجموعه اين برنامه را از آغاز تا انجام، زيبا مى‏بيند؛ چون تك تك صحنه‏ها را منطبق با آن «خواسته ربوبى» مى‏بيند. آيا با اين تحليل و نگاه، حادثه عاشورا زيبا نيست؟ T}6. شب قدر عاشورا{T اين صحنه، از درخشان‏ترين جلوه‏هاى زيبايى است. كسانى كه در سر دوراهى رفتن و ماندن، «ماندن» را - كه نشان «وفا» و «ايثار» است - بر مى‏گزينند و «زندگى بدون حسين» را ذلت و مرگ مى‏شمارند. آن خطبه امام، ابراز وفادارى ياران، سخنان و سؤال امام با قاسم، شب بيدارى اصحاب تا سحرگاهان، زمزمه تلاوت قرآن و نيايش از خيمه‏ها، اعلام وفادارى ياران در حضور زينب كبرى و امام حسين(ع) و...، هر كدام برگى زريّن از اين «كتاب جمال» است؛ چرا زينب، عاشورا را زيبا نبيند؟ آنچه در كربلا اتفاق افتاد، به يك «بنياد»، براى مبارزه با ستم در طول تاريخ و در همه جاى زمين تبديل شد؛ آيا اين زيبا نيست؟ لحظه لحظه‏هاى عاشورا، به صورت يك «مكتب» در آمد كه به انسان «آزادگى»، «وفا»، «فتوت»، «ايمان»، «شجاعت»، «شهادت طلبى» و «بصيرت» آموخت؛ آيا اين زيبا نيست؟ خون‏هاى مطهرى كه در آن دشت‏بر زمين ريخت، سيلى شد و بنيان ستم را ويران كرد؛ آيا اين زيبا نيست؟ P}هر بساطى را كه عمرى شاميان گسترده بود{E}نيم روزى اين حسين بن على برچيد و رفت‏{P فاجعه‏آفرينان كوفه و شام، فكر مى‏كردند با قتل عام اصحاب حق، خود را جاودانه مى‏سازند؛ ولى در نگاه ژرف زينب، آنان گور خويش را كندند و چهره نورانى اهل بيت روشن‏تر و نام‏شان جاودان و دين خدا زنده و كربلا يك دانشگاه شد. زينب قهرمان و عارف، اينها را مى‏دانست و از وراى قرون مى‏ديد. اين بود كه در مقابل سخن نيشدار و زخم زبان والى كوفه - كه با طعنه خطاب به اين بانوى اسير گفت: كار خدا را با برادر و خاندانت چگونه ديدى - فرمود: «ما رايت الا جميلا»؛ ... جز زيبا چيزى نديدم!
کد سوال : 410
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : درباره ابعاد عرفان و اخلاقى نهضت امام حسين(ع) توضيح دهيد.
پاسخ : ستارگان هيچ آسمانى مانند ستارگان آسمان كربلا، اين همه شكوه، عظمت و فضيلت را به تماشا ننشسته است! آفتاب در هيچ روزى مانند روز عاشورا با ترديد و دل لرزان و رنگ پريده، رخ ننموده است! هيچ نقطه‏اى بر روى زمين به اندازه نينوا، اوج زشتى و زيبايى را در كنار يكديگر به تماشا نگذاشته است! در طول تاريخ هيچ حادثه‏اى مانند نهضت حسينى، اين همه پيام براى انسان و انسانيت نداشته است: در سرزمين طف «توحيد» دوباره زاده شد؛ «عشق» تفسير و معنا شد؛ «قرآن» جانى تازه يافت، پرده از راز «سجده فرشتگان» بر آدم(ع) به كنار رفت و در يك كلام خداوند با همه جلال و جمالش تجلّى نمود. از نهر علقمه و در كنار لب‏هاى خشكيده عباس(ع)، آب معرفت، غيرت، آزادگى و از خود گذشتگى تا ابد بر زمين تشنه دل‏هاى حقيقت جو جارى گشت. علم علمدار دشت تفتيده و خونين كربلا، به نشانه پيروزى حق بر باطل ماندگارى فضيلت و زيبايى و زوال پليدى و زشتى هماره در اهتزاز است. كربلا مكتب تمام عيار معرفت و انسان سازى است. هيچ دانشگاهى همانند دانشگاه كربلا، چنين فارغ التحصيلانى موفق و پيروز نداشته است. گوناگونى دانش پژوهان در هيچ مركز آموزشى، همانند «كربلا» نيست. در كلاس معرفت، عشق، عظمت، استقامت در راه هدف، صبر، شجاعت و بندگى خالصانه؛ پير مرد كهنسال و طفل شير خوار و جوان نورس و زن شير دل عفيف و غلام سياه جانباز همه در كنار هم نشستند و از آموزگار بزرگ شهادت نكته‏ها آموختند. آن شاگردان لايق چنان از آن آموزش‏هاى سخت و امتحانات سنگين سر بلند بيرون آمدند كه نام‏شان در كنار نام پاك امام‏شان بر جريده عالم جاودانه گشت و به سلام و درود ويژه امام عصر (عج) در زيارت معروف «ناحيه مقدسه» مفتخر گشتند. P}هرگز نميرد آن كه دلش زنده شد به عشق‏{E}ثبت است بر جريده عالم دوام ما{P لحظه لحظه حادثه عاشورا از عطر معرفت، فضيلت و اخلاق آكنده است و جاى جاى سر زمين كربلا، نشان از بزرگى روح بندگى و تسليم در برابر حق دارد. برگ برگ دفتر حماسه جاويد كربلا، با خطوط عظمت، عبوديت، عزّت و افتخار نوشته شده و چون بررسى همه جانبه اين دفتر و مطالعه همه سطرهاى زرين آن، در حوصله اين نوشتار نيست، تنها نگاهى به برخى برگ‏هاى درخشان آن مى‏اندازيم: T}يك. پرتوى از عظمت و معرفت و اخلاق امام حسين(ع){T دعوت به توحيد با گفتار و در عمل، بدون شك محور همه معارف آسمانى و اساس دعوت همه پيامبران الهى است. همه مراحل قيام پر شكوه امام حسين(ع)، از آغاز تا پايان در توحيد موج مى‏زند. آن حضرت از اولين قدم تا آخرين نفس، لحظه‏اى از ياد حق و حمد و ثنا و شكر او غافل نبود. سخن نخست او در هنگام حركت از مكه به سوى عراق H}«الحمدلله و ماشاءالله و لاحول و لا قوة الا بالله» {Hبود. در واپسين لحظات زندگى نيز - در آن هنگام كه خون آلود و داغدار و تشنه كام بر زمين افتاده بود و نگاه مباركش به سوى آسمان بود - چنين فرمود: H}«صبرا على قضائك يا رب لامعبود سواك يا غياث المستغيثين»{H؛ «پروردگارا، از تو صبر بر قضا و حكمت را خواستارم، معبودى جز تو نيست، اى پناه پناه آورندگان!»V}على سعادت پرور، فروغ شهادت، ص‏185.{V T}دو. انجام وظيفه الهى و تحكيم ارزش‏هاى انسانى‏{T هر شخص كه پا به ميدان مبارزه مى‏گذارد و در مقابل دشمن صف آرايى مى‏كند، به دنبال پيروزى خود و شكست دشمن است و حسين بن على(ع) نيز از اين قانون مستثنا نيست؛ ولى شكست و پيروزى از نظر آن حضرت(ع) مفهوم ديگرى دارد كه براى برخى درك و تصور آن دشوار است. پيروزى از نظر امام(ع) انجام دادن وظيفه الهى و به پايان بردن مسؤوليت شرعى و تحكيم ارزش‏هاى انسانى است؛ خواه در اين راستا پيروزى ظاهرى به دست آيد، يا نه. به همين جهت است كه وقتى «طرماح بن عدى» - كه از ارادتمندان و شيعيان خاص خاندان پيامبر(ص) و از دوستداران اميرالمؤمنين(ع) و حسين بن على(ع) است - دريكى از منازل بين راه با امام حسين(ع) برخورد مى‏كند و امام(ع) اوضاع كوفه را از او مى‏پرسد، در پاسخ مى‏گويد: بزرگان و سران قبايل كوفه با گرفتن جايزه و رشوه‏هاى سنگين از سوى «ابن زياد» با دشمن سازش كرده و ساير مردم قلبشان با شما و شمشيرشان بر شما است. اى فرزند پيامبر! تو را به خدا سوگند از اين سفر برگرد و به سوى قبيله طى كه محل سكونت من است حركت نما كه آن جا منطقه‏اى امن و دور از تعرض و تجاوز دشمن است. اباعبدلله(ع) توجه «طرماح» را به نكته مهمى كه همان انجام مسؤوليت الهى و تبلور بخشيدن به ارزش‏هاى انسانى از جمله لزوم وفاى به عهد و پيمان است جلب مى‏كند و مى‏فرمايد: «ميان ما و مردم كوفه عهد و پيمانى است كه به جهت آن، امكان برگشت براى ما نيست تا ببينيم عاقبت كار به كجا مى‏انجامد»؛ يعنى، ما به آنها وعده حركت به سوى كوفه و برعهده گرفتن امامت و رهبرى و هدايت مردم اين شهر را داده‏ايم و آنان نيز وعده هر نوع كمك و پشتيبانى داده‏اند. بر ما است كه به عهد خود وفا كنيم؛ گرچه در اين راه با انواع خطر مواجه گرديم؛ چه مردم كوفه بر عهد خود استوار باشند چه پيمان خود را بشكنند.V}نجمى، محمدصادق، سخنان حسين بن على(ع) از مدينه تا كربلا.{V
کد سوال : 411
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : چرا امام حسين(ع) با اينكه مى‏دانست دشمن به سخنانش بى اعتنا است، تا لحظات آخر آنان را نصيحت مى‏كرد و براى آنها دل مى‏سوزاند؟
پاسخ : دلسوزى و شفقت نسبت به خلق از ويژگى‏هاى بارز پيامبران و بندگان خداوند است. از آيات قرآن و تاريخ به خوبى استفاده مى‏شود كه رهبران الهى، بيش از آنچه تصور شود، از گمراهى مردم رنج مى‏بردند و براى آنها دل مى‏سوزاندند. آنان از اينكه مى‏ديدند تشنه كامانى در كنار چشمه آب زلال نشسته‏اند و از تشنگى فرياد مى‏كشند، ناراحت بودند، اشك مى‏ريختند و براى هدايت آنها دعا مى‏كردند. مشاهده انحراف مردم از راه روشن و مستقيم حق و قدم گذاشتن در بيراهه كفر و باطل، غصه‏اى جانكاه بر دل آنان بود. روح لطيف و حساس پيامبر اسلام(ص) از ديدن نادانى‏ها و كجروى‏ها گاه چنان فشرده و آزرده مى‏گشت كه جان پاكش از شدت ناراحتى و اندوه به خطر مى‏افتاد و خداوند او را چنين دلدارى مى‏داد: A}«لعلك باخع نفسك ألا يكونوا مؤمنين»{A؛V}شعراء (26): آيه 3، و نيز رجوع كنيد: كهف(18): آيه 6.{V «گويى مى‏خواهى به خاطر ايمان نياوردن مردم خود را هلاك و نابود سازى». تا چنين ويژگى‏اى در رهبران آسمانى نباشد، رهبرى در مفهوم عميقش پياده نخواهد شد. امام حسين(ع) ميوه درخت برومند رسالت است. او فرزند پيامبر(ص) و پاره‏اى از وجود او است. او از پيامبر و پيامبر از اوست؛ چنان كه رسول خدا(ص) فرمود: H}«حسين منى و انا من حسين»{H؛ V}كامل الزيارات، باب 14، ص‏52، ح 11.{V. او وارث همه كمالات پيامبر(ص) و آينه دار فضيلت‏هاى والاى او است. آبشار عطوفت و رحمت پيامبر(ص) از بلنداى وجود حسين(ع) ريزان است. به همين خاطر است كه اباعبدالله(ع) در همه مدت عمر - به ويژه در طول نهضت و انقلاب مقدسش - لحظه‏اى از ارشاد، هدايت و موعظه مردم - حتى دشمنان خونخوارش - فرو گذار نكرد. سخنان و اندرزهاى آن رهبر الهى، به عنوان سندى روشن از عطوفت و محبت امامى پاك سيرت و خير خواه، در مقابل دشمنانى پست و جنايتكار براى قضاوت جهانيان به يادگار مانده است. امام حسين(ع) در روز عاشورا در هنگام مراجعه با انبوه دشمن - با اينكه مى‏ديد دشمن به تمام معنا آماده جنگ است و حتى از رسيدن آب به اردوگاه و اطفال آن حضرت جلوگيرى نموده است و دقيقه شمارى مى‏كند كه با كوچك‏ترين اشاره‏اى حمله را آغاز كند - از اندرز و نصيحت و بيدار سازى دشمن دست بر نداشت و با وجود نبودن فرصت و هلهله و هياهوى لشكر مقابل، در خطبه طولانى - كه هر جمله‏اش در بردارنده مفاهيمى عميق و نيازمند شرح و تفسير است و در آنها ريشه خيانت و عناد دشمن بيان شده است - براى دشمن ايراد كرد.V}ر. ك: سخنان امام حسين(ع) ازمدينه تا كربلا، ص 219 به بعد و نيز: فروغ شهادت.{V ابا عبدالله(ع) حتى از موعظه و نصيحت سران لشكر كفر (مانند عمر سعد و شمر بن ذى الجوشن) نيز خوددارى نكرد. در روز عاشورا، در ديدارى كه با عمر سعد بين صفوف دو لشكر داشت، فرمود: واى بر تو اى پسر سعد! آيا از خدايى كه به سوى او باز مى‏گردى، نمى‏ترسى؟ آيا با اينكه مى‏دانى من پسر چه كسى هستم، با من مى‏جنگى؟ قوم را رها كن و با من باش تابه خداوند متعال نزديك شوى. عمر سعد گفت: مى‏ترسم كه خانه‏ام خراب شود! حضرت فرمود: من آن را برايت مى‏سازم. عمر سعد گفت: مى‏ترسم ملك و زمينم گرفته شود! حضرت فرمود: من از مالى كه در حجاز دارم، بهتر از آن را به تو مى‏دهم. عمر سعد گفت: من بر زن و فرزندم بيمناكم! حضرت(ع) ساكت شد و به او جوابى نداد و روشن است هدف امام حسين(ع) نجات انسانى خود فروخته و عنصرى فرومايه بود كه با كشتن حسين(ع) آتش و عذاب جاويد را براى خود به ارمغان مى‏آورد. امام حسين(ع) از اين خطبه‏ها و نصيحت‏ها، دو هدف اساسى داشت: 1. تمام كردن حجت بر دشمن و باقى نگذاشتن جاى هر گونه عذر و بهانه براى آنها، 2. بيدار كردن افراد انگشت شمارى مانند حر بن يزيد رياحى كه انوارى از ايمان و محبت اهل بيت(ع) در دل‏شان تابيده بود. اين سخنان دلسوزانه و بيدار بخش، در دل عده‏اى از سپاه كفر اثر گذاشت و عده‏اى از آنها به لشكر امام حسين(ع) پيوستند و به سعادت ابدى و شرف جاويد نايل گشتند. اين است عاطفه و محبت امامى دلسوز در رهبرى الهى و انسان دوست در مقابل دشمنى جنايتكار و بى گذشت و اين است روش فرزند فاطمه كه در حساس‏ترين شرايط و اوضاع نيز لحظه‏اى از مسيرى كه خداوند برايش تعيين نموده، منحرف نمى‏گردد.