کد سوال : 14344
موضوع : گنجینه مذهبی>موسسه درراه حق
پرسش : در مقاصدي كه نتيجهاش به شكست ميانجامد، چگونه از صدمات حامل آن بايد نجات يافت؟
پاسخ : 1. اين ذهنيّت بايد حضور دائمي داشته باشد كه آدمي به همه تمناهاي خويش نميرسد(3). زيرا كاميابي او در همه ابعاد مساوي تضيع حق ديگران است و آدمي آنگاه بس ميكند كه نتواند نه آنكه نخواهد. 2. شكست زمينهساز تجربه است و آدمي را به ارزيابي علل و نقطه ضعفها وادار ميكند. 3. اصل صبر و شكيبايي در همين جا لازم است والّا چه لزومي داشت توصيه به صبر شويم و جايگاه صبر مثل سر براي بدن تشبيه شود(4). 4. بايد از كوشش در يك مورد دست برداريم و زمينههاي ديگر را تجربه كنيم. 5. در همه مراحل بايد به خداوند تكيه كرد. خداوند همه صدمات روحي و غمها را جبران ميكند «قُل اللَّه يُنجيكم منها و من كل كرب ثم انتم تشركون؛(5) خداست كه شما را از حوادث(سخت) و هر غصهاي نجات ميبخشد.» « بخش پاسخ به سؤالات »3) سوره نجم.4) صبر براي ايمان مثل سر براي جسد است پيامبر اكرم«صلي الله عليه وآله».5) سوره انعام، آيه 64.
کد سوال : 14345
موضوع : گنجینه مذهبی>موسسه درراه حق
پرسش : منظور از دسگردان در خمس چيست؟
پاسخ : «دستگردان» به اين معنا است كه مستحقّ خمس، مقدار خمس را از مالك دهنده خمس ميگيرد و سپس به عللي آن را به او بر ميگرداند؛ مثلاً بنابر احتياط واجب بايد خمس مال خود را به كسي كه طلبكار و نيازمند به خمس است و ميخواهد طلب خود را بابت خمس حساب كند داد و آن گاه مستحق آن را بابت بدهي خود برگرداند. و يا كسي كه مقدار زيادي خمس بدهكار است و چنان فقير شده كه اميد به ثروتمند شدن او نميرود و از طرف ديگر ميخواهد مديون مستحقّان خمس نباشد، اگر مستحق راضي شود كه خمس را از او بگيرد و به او ببخشد، اشكالي ندارد. « بخش پاسخ به سؤالات »
کد سوال : 14346
موضوع : گنجینه مذهبی>موسسه درراه حق
پرسش : آيا براي پرداخت خمس و زكات ضمانت اجرائي نيست؟
پاسخ : در حال حاضر تنها ضمانت اجرايي براي پرداخت واجبات مالي مانند خمس و زكات، ايمان مردم است و ضمانت اجرايي ديگري براي وصول اين واجبات مالي در كار نيست. « بخش پاسخ به سؤالات »
کد سوال : 14347
موضوع : گنجینه مذهبی>موسسه درراه حق
پرسش : وظيفه خانمهايي كه به حج ميروند و در آن جا دچار عادت ماهيانه ميشوند، چيست؟
پاسخ : اگر عادت ماهيانه پيش از وقوف عرفات رخ دهد، چنانچه وقت باشد به گونهاي كه زن پيش از وقوف - يعني پيش از روز نهم - پاك شود، بايد صبر كند و چون پاك ميشود، بايد طوافش را انجام دهد. امّا اگر عادت او به گونهاي است كه پيش از وقوف عرفات پايان نمييابد، حج او به حج مبدّل ميشود و بايد در همان حال به عرفات و مشعر و سپس به مني رَوَد و تمام مناسك را به جاي آورد و البته براي طواف حج بايد صبر كند تا پاك شود. وقت طواف حج، تا آخر ذيالحجّه است. پس از آن كه اعمال حج افراد را به پايان ميبرد، بايد يك عمره مفرده به جاي آورد. امّا چنانچه پس از آن براي طواف از مني باز ميگردد، عادت ماهيانه پيش آيد، چنانچه برايش ممكن است كه پس از پاك شدن اعمال باقي مانده را انجام دهد، بايد صبر كند و پس از پاكي، طوافش را انجام دهد؛ امّا اگر كاروان براي حركت شتاب دارد و او نميتواند در مكّه بماند، بايد براي طواف و نماز آن نايب گيرد و پس از آن كه نايب از طواف و نماز فارغ ميشود، خود زن در همان حال، سعي صفا و مروه را انجام دهد و دوباره براي طواف نساء و نماز آن نايب گيرد. پس از آن كه نايب از طواف و نماز آن فارغ ميشود، زن از احرام خارج ميگردد و حجش به پايان ميرسد. « بخش پاسخ به سؤالات »
کد سوال : 14348
موضوع : گنجینه مذهبی>موسسه درراه حق
پرسش : اگر كسي به تازگي براي خود حساب سال(خمس) قرار دهد، آيا عبادت و اطاعت پيشين او مورد قبول است؟
پاسخ : اگر كسي به دليل نداشتن حساب سال(خمس) مثلاً نماز باطلي خوانده است، بايد قضاي آن را به طور صحيح به جا آورد و با استغفار، گناه خويش را جبران كند. استغفار باعث آمرزش گناه و نزديك شدن انسان به خداوند ميشود. « بخش پاسخ به سؤالات »
کد سوال : 14349
موضوع : گنجینه مذهبی>موسسه درراه حق
پرسش : شخصي كه چند سال پيش توانايي مالي داشته و ميتوانسته است به حج برود، ولي نرفته است و اينك توانايي ندارد، تكليفش چيست؟
پاسخ : اگر ديگر شرايط استطاعت در او بوده و در نتيجه، حج بر او مستقر شده است، بايد به هر گونهاي شده حج را به جاي آورد. شرايط وجوب حَجّةالاسلام عبارت است از: 1. عاقل و بالغ باشد؛ 2. استطاعت مالي و نيز سلامتي و توانايي بدني داشته باشد، و راه باز و امن باشد و وقت كافي براي حج موجود باشد. « بخش پاسخ به سؤالات »
کد سوال : 14350
موضوع : گنجینه مذهبی>موسسه درراه حق
پرسش : طواف چيست؟
پاسخ : هفت مرتبه گشتن به دور خانه كعبه را طواف ميگويند. پس از طواف در حج يا عمره بايد نزد مقام ابراهيم نماز طواف را به جاي آورد. « بخش پاسخ به سؤالات »
کد سوال : 14351
موضوع : گنجینه مذهبی>موسسه درراه حق
پرسش : كسي كه حج را به نيابت از يك زن انجام ميدهد، چگونه بايد نيّت كند؟
پاسخ : چنين كسي، نايب آن زن است و بايد حج را به نيّت نيابت از او به جاي آورد. « بخش پاسخ به سؤالات »
کد سوال : 14352
موضوع : گنجینه مذهبی>موسسه درراه حق
پرسش : پيامبر در روز غدير حضرت علي«عليه السلام» را براي چه امري نصب كردند؟
پاسخ : آقاي سروش به اين پرسش اين گونه پاسخ ميدهند(1): «شيعيان معتقدند پيامبر«صلي الله عليه وآله»، علي«عليه السلام» را به امامت نصب كردند اين «نصب» مربوط به مقام و رياست بر امّت است. «نصب» به ولايت معنوي معني ندارد. زيرا «ولايت» يك مقام معنوي است، اگر كسي واجد آن است كه هست و اگر نيست كه نيست. ... مَناسِب سياسي و اجتماعياند كه محتاج به نصباند. كسي كه ميخواهد حاكم يا والي يا نماينده شود احتياج به انتصاب دارد. ... به هر حال، مطابق اعتقاد شيعيان، پيامبر، اميرالمؤمنين را به مقام امامت يعني، رياست امّت نصب كرد، مسلمانان هم موظّف بودند كه بپذيرند. بدين ترتيب اميرالمؤمنين«عليه السلام» به منصب رياست دنيايي پا نهادند، اگر اين نصب نبود. «علي» ولي خدا بود امّا امام امّت نبود. ... پيامبر«صلي الله عليه وآله» گفتند: «من كنت مولاه فهذا عليّ مولاه» مقصودشان اين بود كه، شما كه مرا به رياست و به زعامت و رهبري سياسي در زندگيتان قبول كردهايد و پذيرفتهايد، به همين معنا علي را هم بپذيريد و چنين بود كه علي«عليه السلام» امامت يافت(البته به شرط اينكه كار پيامبر را در روز غدير، نصب بدانيم نه معرّفي محض. حكم بدانيم نه). گفتهاند كه پس از پيامبر عدّهاي به اين نصب و توصيه پيامبر دقّتي ننهادند و به راه خود رفتند. ... با ديد جامعه شناسانه... شيعيان به ادامه رهبري كاريزماتيك پيامبر فتوا دادند و اهل سنّت به شيوههاي سنّتي يا عقلائي روي آوردند... . رهبري سياسي كاريزماتيك بدين معني است كه شخص به دليل شخصيّت فرهمند و مقدّس و اسطورهاياش رهبر ميشود. و اصلاً كسي در برابر اين امر چون و چرا نميكند پيامبر اينطور بود. در صفحه 271 ميگويند(2): به اعتقاد شيعيان، گرچه واقعه روز غدير، نصب علي«عليه السلام» به ولايت معنوي نبود، پيامبر«صلي الله عليه وآله»، بيجهت علي«عليه السلام» را به اين مقام منصوب نكرد، بلكه ايشان به خاطر لياقتهاي ذاتي و باطني كه داشت به امامت رسيد، امّا وقتي مردم با علي بيعت ميكردند، سخني از ولايت معنوي و عصمت امام علي و نظريه انسان كامل و... در ميان نبود، سخن بر سر ولايت ظاهري و رياست دنيوي - ديني بود». z z z 1. آقاي سروش امامت را يك منصب دنيايي ميدانند و ميگويند پيامبر«صلي الله عليه وآله» حضرت علي«عليه السلام» را در روز غدير به امامت نصب كردند در حالي كه بنابر ادعاي شيعيان نه امامت يك منصب دنيايي است و نه اينكه در روز غدير پيامبر«صلي الله عليه وآله» حضرت علي«عليه السلام» را نصب فرمودند. به اعتقاد شيعيان پيامبر در روز غدير حضرت علي«عليه السلام» را معرّفي كردند چنانكه در طول دوران رسالت در مواضع مختلف اين كار را انجام دادند قرآن، روايات حضرترسول«صلي الله عليه وآله» و تاريخ نبوي گواه بر همين مطلب است اين منابع دور از دسترس نيستند و بر منصف پوشيده نيست، و به راحتي ميتوان آنرا اثبات كرد. روز غدير يكي از وظايف پيامبر اسلام بود در رديف ساير وظايف ايشان در ابلاغ رسالت كه اگر آن را انجام ندهد رسالت را انجام ندادهاند: «يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك فان لم تفعل فما بلّغت رسالته»(3). ولي البته يكي از مهمترين آن وظائف، چنانكه در آيات و روايات آمده و چنانكه روايات «بني الاسلام علي خمس... و لم يناد بشييءٍ كما نودي بالولاية»(4). به ما ميگويند كه آنچه در مورد ولايت گفته شده در مورد هيچ كدام از احكام ديگر گفته نشده و آيه: «اليوم يئس الذين كفروا من دينكم فلا تخشوهم واخشون اليو اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتي و رضيت لكم الاسلام دينا»(5). ميگويد كه يأس كفّار و اكمال دين و اتمام نعمت و رضايت خداوند و دين بودن دين به ولايت است. چه بنابر روايات اين آخرين آيهاي است كه بر پيامبر«صلي الله عليه وآله» نازل شد و آن هم بعد از نصب حضرت علي«عليه السلام» به ولايت بود در غدير خم(6). ولي اين واقعه فقط در آن روز نبود كه اتّفاق افتاد حضرت در طول دوران رسالت خود از ابتداي نزول آيه «فانذر عشيرتك الاقربين». تا زمان رحلت خود كه قلم و كاغذ خواستند در صدد ابلاغ معرّفي و تثبيت ولايت حضرت علي«عليه السلام» و ساير ائمه«عليهم السلام» بودند. 2. انتخاب حضرت علي«عليه السلام» توسط رسول اللَّه«صلي الله عليه وآله» صورت نگرفت كه اين انتخابي بود از جانب خداوند و به جهت خصوصيّاتي كه اين بزرگواران داشتند. در روايتي از حضرت امام صادق«عليه السلام» آمده است كه چرا انتخاب وليّ به عهده رسولاللَّه نيست حضرت ميگويند كسي بايد وليّ را انتخاب كند كه «عليم بذاتالصدور» باشد. در آن روايت داستان حضرت موسي و انتخاب نقباء بنياسرائيل را ميآورد كه نفاق در سينههاي آنها پنهان بود و حضرت اين را نميدانستند. انتخاب حضرت علي«عليه السلام» و ساير ائمه«عليهم السلام» بدست حضرت رسول«صلي الله عليه وآله» نبود بلكه انتخابي بود از ناحيه خداوند و به همين جهت تا اين انتخاب ابلاغ نشود كار رسالت به اتمام نرسيده و وظيفه رسول انجام نشده. ادلّه زيادي حكايت از انتخاب خداوند ميكند، روايات زيادي هست كه فريقين(شيعه و سني) در كتب روايي معتبر خود آوردهاند كه حضرت رسول در جايگاههاي مختلف تعداد ائمه را مشخص نموده. در بعضي تعبير به «تعداد نقباي بني اسرائيل»(7) آمده و در بعضي تعبير عدد ماههاي سال(8) و در بعضي دوازده خليفه تا جايي كه در بعضي از روايات حتّي نام حضرات معصومين آمده است(9) و... رواياتي كه در آن هر معصومي، معصوم بعد از خود را معرّفي مينمايد با اينكه براي آنها چند فرزند هست و در بين آنها صاحب درجات و كمالاتي هستند، امّا چون شخص امام از جانب خداوند معيّن و مشخص شده و مؤيّد به تأييد الهي و منتخب به انتخاب اوست. معصومين فقط وظيفه معرّفي را مييابند و در انتخاب او هيچ دخلي ندارند. انتخاب امام، رابطه خوني داشتن با پيامبر«صلي الله عليه وآله» نيست، ائمه ما فرزندان ديگر هم داشتند امّا همه امام نشدند ملاك انتخاب نزد خداست، به همين جهت فقط اوست كه معرّفي ميكند. اين دسته از روايات زيادند كه همگي بيانگر اين مطلباند كه در انتخاب اوصياء اليه پيامبر اسلام«صلي الله عليه وآله» هيچ دخالتي نداشتهاند مگر ابلاغ آنچه بدان مأمور بودهاند و معرّفي كنند آنكه را خداوند تعريف نمودهاند. پس در روز غدير و قبل از آن، از ابتداي رسالت تا زمان رحلت حضرترسول«صلي الله عليه وآله» پيامبر اكرم فقط مأمور به ابلاغ وحي بودند و از جمله آن چه به ايشان وحي شده و بلكه تأكيد بر ابلاغ آن شده ولايت و وصايت حضراتمعصومين«عليهم السلام» بوده. پيامبر حج، صلوة، زكوة و... را يكبار بيشتر معرّفي نكردند ولي در مورد ولايت از ابتداي رسالت تا حين وفات خود سعي و اهتمام در معرّفي آن داشتند. در هيچ حكمي از احكام اسلام تعبيراتي به شدّت در مورد ولايت آمده، نداريم و همگي حكايت از اين اهتمام رسول«صلي الله عليه وآله» دارد. 3. امّا اينكه آيا اين معرّفي يا به قول آقاي سروش نصب(البته نصب الهي) مربوط به مقام و رياست بر امّت است(رياست دنيايي) يا ولايت معنوي است و يا هر دو، محتاج به كمي توضيح است. پيامبر«صلي الله عليه وآله» در روز غدير جملهاي فرمودند كه شيعه و سنّي با مختصري اختلاف در تعبير در نقل آن جمله متفقاند و هيچ اختلافي ندارند. آن جمله اين بود كه حضرت در هنگام معرّفي حضرت علي«عليه السلام» ميفرمايند: «الستم تعلمون اني اولي بالمومنين من انفسهم قالوا بلي قال الستم تعلمون اني اولي بكل مومن من نفسه قالوا بلي فأخذ بيد علي«عليه السلام» فقال من كنت مولاه فعلي مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه». راوي ميگويد: «فلقيه عمر بعد ذلك فقال هنيئاً يا ابن ابيطالب اصبحت و امسيت مولي كل مؤمن و مؤمنه»(10). بحث اين است كه اگر پيامبر فقط و فقط همين مقدار از نقل را فرموده باشند مضمون و محتواي اين گفته چيست؟ و ولايت و اولويت پيامبر در چيست؟ و اين ولايت و اولويت بر چه مبنايي استوار است؟ آقاي سروش اين روايات را با اغماض بيان ميكنند و با اغماض هم معنا ميفرمايند ايشان ميگويند: پيامبر گفتند «من كنت مولاه فهذا عليّ مولاه» و مقصودشان اين بود كه، شما كه مرا به رياست و زعامت و رهبري سياسي در زندگيتان قبول كردهايد و پذيرفتهايد، به همين معنا علي را هم بپذيريد(11). سؤال اين است كه آيا پذيرش مسلمانان بيمبنا بوده يا پيامبر«صلي الله عليه وآله» بدون مبنا پيامبري خود را اعلام كردهاند؟!! مردم زمان رسول اللَّه«صلي الله عليه وآله» را چگونه فرض كردهايد؟ فرض كردهايد كه شخصي از كوه پائين ميآيد و ميگويد من پيامبرم و يك عدّه به او روي ميآورند و يك عدّه پشت ميكنند و جنگ و درگيري ميشود و او پيروز ميشود و كار تمام ميشود؟ يا اينكه اين مردم عاقل بودهاند و بر اساسي دين و رسول را پذيرفته اند؟ عبارت قبل از اين قسمت از روايت كه شما نقل كردهايد، اين را ميرساند كه آن مردم عاقل بودهاند. چون پيامبر«صلي الله عليه وآله» قبل از اينكه عبارت «من كنت مولاه» را بيان كنند، از مردم سؤالي ميكنند كه تمامي كتب روايي اهل سنت و شيعه اين سؤال را مطرح كردهاند. حضرت رسول«صلي الله عليه وآله» ميفرمايند: «ألستم تعلمون انّي اولي بالمؤمنين من انفسهم» مردم اين عبارت را ميشنوند و معناي اولويت را ميدانند و معناي «انّي أَولي بالمؤمنين من انفسهم» را ميفهمند و بعد ميگويند «بلي» و بعد مجدداً سؤال ميكنند كه: «الستم تعلمون انّي أولي بكل مؤمن من نفسه» و مردم ميگويند: «بلي». سؤال دوم تأكيد سؤال اوّل نيست، چون در سؤال اوّل لفظ مؤمنين آمده ممكن است گفته شود كه رياست بر جامعه است و در جامعه رئيس اولويت دارد امّا در عبارت دوّم لفظ «مؤمن» دارد يعني اولويت و تقدم پيامبر بر هر شخص از خودش. در اينجا ديگر چنين حرفي را نميشود گفت با اين حال مردم در هر دو گفتند «بلي». حال اين سؤال مطرح ميشود كه مردمي كه عربي را ميفهمند و معناي اين عبارت را درك كردهاند رياست و رهبري سياسي را از آن فهميدند؟!! يا چيزي بيش از اين را؟ رياست ظاهري كه نياز به اين همه مقدّمه و مؤخره نداشت به نظر ما مردم آن زمان عاقل بودهاند و معناي اين عبارت را دانستند و گفتند و پذيرش آنها هم فقط پذيرش رياست ظاهري و رهبري سياسي نبود. وقتي كسي زمام امر جامعه و خود را به ديگري ميسپارد او را آگاهتر از خود يافته و اين آگاهي را به حدّي دانسته كه نه تنها رهبري جامعه كه حتّي وجود خود را به او سپرده. چون او را امين و آگاه ديده، اختيار خود را به او سپرده. مردم يافتند كه پيامبر بر آنها و بر هستي و قانونمنديهاي آن آگاهي و احاطه دارد پس سزاوارتر از آنها بر خود آنهاست، مردم يافتند كه محبّت و رأفت پيامبر از آنها بر خودشان بيشتر است پس سزاوارتر از آنها بر خودشان است. مردم ديدند كه پيامبر مبدء را و مقصد را و راه را و چگونگي سلوك را و انسان را و هستي را و قانون را بهتر از آنها ميداند. لذا او را سزاوارتر از خود بر خود دانستند - مردم او را حريص بر هدايت و نشان دادن راه و انسان و قدر و اندازه و ارزش و برنامه او يافتند، لذا او را سزاوارتر از خود بر خود دانستند. آنها فهميدند كه هستي قانونمند است و در هستي قانونمند بدون قانون شناس نميتوان گام زد و او همان قانون شناس بود، لذا او را سزاوارتر از خود يافتند. آنها غريزه، و علمِ حال و آينده خود را كافي نميديدند. و آن را ناقص و خاطي يافتند لذا دست به دامن كسي زدند كه اگر چيزي ميگويد براساس آگاهي و احاطه به مجموعه هستي و قانونمنديهاي آن ميگويد. آگاهي به انسان به جهان و رابطه او با جهان دارد. او چيزي را تعليم ميدهد كه ما نه اينكه الان نميدانيم بلكه تا قيامت هم نميتوانيم بدانيم. آنها اين همه را از اين آيات به دست آوردند كه پيامبر ميآموزد «ما لاتعلمون»(12) را «علّم الانسان ما لم يعلم»(13) را و «يعلّمكم ما لم تكونوا تعلمون» را، به شما ياد ميدهد، چيزي را كه نميتوانستيد بدانيد. بر اين اساس بود كه آنها پيامبر را سزاوارتر از خود بر خود يافتند، اگر ترنم «قالوا بلي» را داشتند با اين علم و آگاهي بود كه او آگاه است و آنچه را كه ميگويد وحي است و در آن هوي و خطا نيست و از جانب خداست نه رابطه خوني و خواسته دل. آقاي سروش اگر ميخواهيد، با ديد جامعه شناسانه هم به غدير نگاه كنيد ناچاريد كه اين گفته پيامبر«صلي الله عليه وآله» و جواب مردم را تحليل كنيد. پيامبر براساس يك چنين بينشي بود كه نه تنها رهبري جامعه كه حتّي اولويت بر نفوس را يافتند و مردم هم همه نه كاريزماتيك و به دليل شخصيّت فرهمند و اسطورهاي پيامبر كه بر اساس يك چنين بينشي او را بر خود مقدّم داشتند. حال بر اين اساس از شما سؤال ميكنيم جايي كه انسان بر اساس علم و عقل ناقص و خاطي خود، به دين و پيامبر رو آورده و خود را محتاج به آن ديده، چگونه ميتواند به شيوه سنّتي و عقلائي رو آورد؟ و اگر آورد اين حكايت از دسيسه و توطئهاي پنهان نميكند؟ كمي به تاريخ مراجعه كنيد اگر انصافتان هست پيامبر«صلي الله عليه وآله» در غدير همان را كه مردم در مورد خود او پذيرفتهاند. بر علي«عليه السلام» ثابت ميكند و علي«عليه السلام» را همانگونه معرّفي ميكند كه مردم خودِ او را شناختهاند. و در مورد علي«عليه السلام» همان اولويتي را بيان ميدارد كه مردم در خود او ديدهاند. آيا «من كنت مولاه فعلي مولاه» معنايي غير از اين دارد؟ و آيا معناي اين غير از عصمت است؟ و آيا عصمت غير از آگاهي و مصونيّت از هوي و خطا و... است؟ و آيا به غير از يك چنين وجودي در امر دين و دنيا و آخرت و سلوك و عرفان ميتوان روي آورد؟ ولايت معنوي او را پذيرفت؟ با اين ديد چگونه ميتوان گفت(كه گفتيد) وقتي مردم با علي بيعت ميكردند، سخني از ولايت معنوي و عصمت امام علي«عليه السلام» نبود؟!! مگر اولويت پيامبر معنايي جز آگاهي و احاطه و مصونيّت از هوي و خطا و... رأفت و رحمت داشت و مگر پيامبر بر علي«عليه السلام» غير از اينها را معرّفي كرد و مگر مردم جز اين را پذيرفتند ولايت علي«عليه السلام» براساس اين لياقتها بود و پذيرش مردم هم براساس آنچه كه در او ديده بودند. چشم از بديهيترين نقلها بستن و تحليل نكردن آن مقدار بدست آمده و از خود گفتن و از جيب خرج كردن شايسته داعيان تحقيق و روشنفكري نيست. ولايت معنوي و عرفاني بسي بيمبناتر و بيبنيادتر و بيآبروتر از آن است كه با چشم پوشي از حقايق بتوان آن را اثبات كرد. اين ديد از ولايت هيچ جايگاهي براي غير معصوم نميگذارد تا بتوان به دامن ايشان چنگ زد و كمر به خدمت ايشان بست. « بخش پاسخ به سؤالات »1) كتاب بسط تجربه نبوي، از ص 269 به بعد.2) كتاب بسط تجربه نبوي.3) سوره مائده، آيه 67.4) در اصول كافي، ج 2، باب دعائم الاسلام، روايات زيادي آمده كه مضمون همه آنها عبارت فوق است.5) سوره مائده، آيه 3.6) تفسير صافي، ج 2، صص 10 - 9.7) منتخبالاثر، آيةاللَّه صافي. 8) كفايةالاثر.9) منتخبالاثر، تأليف آيةاللَّه لطف اللَّه صافي، الباب الثامن فيما يدل علي الائمه الاثني عشر، باسمائهم كه در آن پنجاه روايت از منابع مختلف شيعه و سني آمده، حاكي از اينكه حتّي تعداد حضرات معصومين«عليهم السلام» از قبل مشخص بوده و همچنين مراجعه كنيد به كتاب كفايةالاثر.10) مسند احمد، ج 4، صص 281 و 368 و 370 و 372. مسند احمد، ج 5، صص 348 و 371 و 420 و... . سنن ابن ماجد، ج 1، ص 45، كه در آن قضيه خيبر و حديث منزلت نيز آمده. سنن ترمذي، ج 5، ص 297. مستدرك الحاكم، ج 3، صص 109 و 110 و 134 و 371 و 533 و... . مجمع الزوائد و منبع الفوائد، ج 7، ص 17 كه اين مطلب ذيل آيه «انما وليكم اللَّه و رسوله و الذين امنوا» آمده. كنزلالعمال، ج 1، صص 187 - 189؛ ج 5، ص 290؛ ج 11، صص 332 و 604 و 610 و 608 و... . الدرالمنثور، ج 2، ص 259؛ ج 5، ص 182 و... آمده.11) كتاب بسط تجربه نبوي، ص 270.12) سوره علق، آيه 5.13) سوره بقره، آيه 151.
کد سوال : 14353
موضوع : گنجینه مذهبی>موسسه درراه حق
پرسش : پيامبر در حديث غدير علي«عليه السلام» را به چه كار نصب كردند؟ و مسلمانان در قبال علي«عليه السلام» چه وظيفهاي دارند؟
پاسخ : آقاي سروش به اين پرسش اين گونه پاسخ ميگويند: «سلول كلمات پيامبر«صلي الله عليه وآله» در آن موقعيّت(در داستان غدير) كه ادا شد چيست؟ «مولا» دقيقاً چه معنا ميدهد و ايشان علي«عليه السلام» را به چه امري نصب كردهاند و مسلمانان در قبال علي«عليه السلام» به چه كاري مكلّف و موظّف شدند؟ آيا همان طور كه شيعيان بعدها مدّعي شدند، پيامبر«صلي الله عليه وآله» در روز غدير نظريه امامت را ابداع و مطرح كردند؟ و آيا مولا به همان معنا بود كه در آيه شريفه قرآن آمده است كه: «ابني اولي بالمومنين من انفسهم»(1). آيا پيامبر شخص معيني به نام علي(و از طريق علي، فرزندان او) را به اين منصب منصوب كردند و مسلمانان را در مقابل يك اصل اعتقادي تازهاي قرار دادند؟ با نزاعهاي تاريخي و حل نشده شيعيان و اهل سنّت در اين خصوص آشناييم و حاجتي به اعادت ذكر آنها نيست. «...نحن ما ناظر به جوائب» ديگري از اين موضوع است و در پي اثبات حقانيّت تشيع و تسنن نيستيم... با در ميان آمدن روز غدير و با عبارتي كه پيامبر«صلي الله عليه وآله» در اين روز بيان كردند، مفهوم مهمي به نام «ولايت» در صدر مسائل مورد بحث مسلمانان قرار گرفت. البته پيشتر در قرآن مسأله «ولايت» به نحو صريحي آمده بود كه خداوند خود ولي مؤمنان است: «اللَّه ولي الذين آمنوا يخرجهم من الظلمات الي النور»(2) ولايت الهي بر سر مؤمنان گسترده است و يكي از پيامدهاي اين ولايت اين است كه خداوند مؤمنان را از تاريكي بيرون ميآورد و به آنان روشنايي ميبخشد. علاوه بر ولايت الهي، ولايت شيطاني و طاغوتي هم داريم. آيات قرآن متضمن اين معناست كه طاغوت ولي كافران است و آنان را از نور به در ميآورد و در تاريكي ميبرد(3). شيطان بر كساني كه مؤمناند و متوكّل بر خداي خود هستند، سلطه و ولايتي ندارد. «ليس له سلطان علي الذين آمنوا و علي ربهم يتوكلون»(4). سلطنت و سلطه شيطان بر كساني است كه متولّي اويند. يعني شيطان را به ولايت برگرفتهاند و او را ولي خود ميدانند. «انا سلطانه علي الذين يتولّونه»(5). امّا، آنچه پيامبر«صلي الله عليه وآله» در مورد علي«عليه السلام» گفتند، باعث شد تا مساله ولايت در مورد شخص و بعداً اشخاص خاصّي مورد توجّه مسلمانان قرار گيرد. و به طور وسيعي در ادبيات ديني و اسلامي به كار رود و بعد كلامي پر ماجرايي به خود بگيرد. در مورد ولايت به تاريخ آن و مفهوم و مبناي آن و انواع و آثار آن اگر بايد توجّه داشت. گرچه آقاي سروش در اين قسمت در صدد اثبات حقانيّت تشيع نيستند امّا بحث او ولايت ناچار اين همه تحقيق را در پي دارد و بايد اين همه توجّه شود والا ذكر مصاديق ولايت كه ولايت شيطاني داريم و ولايت خدايي مشكلي را حل نخواهد كرد از نظر تاريخي بحث ولايت را حضرت رسول«صلي الله عليه وآله» از ابتداي بعثت مطرح ميكنند و حضرت در بسياري از حوادث از ولايت حضرت علي«عليه السلام» ميگويند. در قرآن نيز گذشته از آياتي كه در مورد حضرت امير«عليه السلام» نازل شده آياتي هم ولايت آن حضرت را ميگويند «اطيعوا اللَّه و اطيعوا الرسول و اولوالامرمنكم(6) ولايت حضرت علي«عليه السلام» و فرزندان او را در عرض ولايت خداوند و رسول او مطرح ميكند. آيه «انما وليكم اللَّه و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلوة و يؤتون الزكوة و هم راكعون»(7). در مورد حضرت علي«عليه السلام» نازل شده اين آيات و آياتي كه اتباع و اطاعت و ولايت اين بزرگان را مطرح ميكند همگي حاكي از اين است كه بحث ولايت فقط از غدير شروع نشد و با غدير هم ختم نشد بلكه امري بود كه خدا و پيامبر امر در صدد بيان آن بودند كه شرح آن در تاريخ و تفاسير شيعه و سنّي موجود است و محقق را بينياز ميكند. تاريخ، قرآن، روايات و حضرت رسول كه نريقين آن را نقل كردهاند در روايات خاصه منبع سرشاري براي رفع شبهات در اختيار محقق جر و با غرض قرار ميدهد. با يان مقدّمه كوتاه اين توضيح مختصر را هم بايد افزود كه: پيامبر در غدير يك اصل اعتقادي تازهاي بنياد ننهادند و نظريه امامت را ابداع و مطرح ننمودند بلكه آنرا برجسته نمودند تا در تاريخ ثبت شود. و اين كامل گردد قبل از غدير پيامبر از روز شروع به تبليغ دين در يومالدار و با نزول آيه «انذر عشيرتك الاقرني»(8). در همان زمان كه حضرتعلي«عليه السلام» سيزده سال بيشتر نداشتند مسأله ولايت و جانشين خود را عنوان نمودند در خيبر در نزول سوره توبه در داستان حديث منزلت(9) و... و از جلمه در غدير سعي در تثبيت ولايت حضرت علي داشتند. و نه پيامبر كه خداوند در قرآن خود اين ولايت را مطرح مينمايد و ولايت حضرت علي«عليه السلام» را در عرض ولايت خود و رسولش ميآورد. قرآن، رسول اللَّه«صلي الله عليه وآله» و تاريخ در اين باب بوضوح سخن گفتهاند وبراي منصف حقجو جاي هيچ گونه ترديدي را باقي نميگذارند. با اين حال ميتوان حديث غدير را نقل كرد و اندكي در پيرامون آن به بحث پرداخت تامعلوم گردد حضرتعلي«عليه السلام» به چه كار نصيب شدند و تكليف و وظيفه مسلمانان در قبال او چيست. پيامبر«صلي الله عليه وآله» در آخرين حجي كه انجام دادند در سال دهم هجري هنگام بازگشت به مدينه حوالي ظهر به محلي بنام غدير خم رسيدند و دستور دادند، بلندايي از جهاز شتران بسازند و ايشان بر بالاي آن حديثي را فرمودند كه شيعه و سني بر آن اتفاق دارند. اين روايت بدليل تواتري كه دارد احتياج به نقل سند ندارد جويندگان ميتوانند به كتب مفيد اهل تسنن مراجعه نمايند(10) امّا در اينجا بنابر ضرورت به يكي از اين احاديث اكتفا ميشود تا كمي پيرامون آن به بحث بپردازيم. ابتدا تذكّر اين نكته لازم است كه روايت غدير در كتب اهل سنت يك جا نيامده و به اصطلاح روايت تقطيع و بريده، بريد شده امّا با توجّه به قرائن كلامي موجود در روايات معلوم است كه اين سخنان مربوط به يك قضيه بوده است. در كتب معتبر اهل تسنن چنين آمده است كه: «انا سمعنا رسول الله«صلي الله عليه وآله»يقول يوم غدير خم: الست اولي بكم من انفسكم فقلنا بلي يا رسول الله قال من كنت مولاه فعلي مولاه اللهم وآل من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصر و اخذه من خذله»(11) و در جا در جاي ديگر از همين كتاب آمده است كه بعد از آن عمر پيش حضرت علي«عليه السلام» آمد و گفت كه: اصبحت و امسيت مولي كل مؤمن و مومنه(12). اهل تسنن اين روايت را متواتر از پيامبر نقل ميكنند. بنابراين جاي هيچ شبههاي در اصل مضامين اين روايات نيست. آنچه در اينجا ضرورت دارد كه بدان پرداخته شود اين مضمون اين حديث شريف چيست به چه دليل پيامبر«صلي الله عليه وآله» ابتدا سؤال ميكنند كه «الست اولي بكم من انفسكم» و بعد از اقرار گرفتن از مردم فرمودند: «من كنت مولاه فعلي مولاه» و بعد دعا فرمودند: «اللهم و آل من والاه و عاده من عادا. و انصر من نصره و اخذل من خذله». اولويت پيامبر در چيست؟ اگر اين مفهوم روشن معلوم ميشود كه آيا با طرح ولايت، پيامبر شيعيان را در مقابل يك اصل اعتقادي تازه قرار دادند چنانكه آقاي سروش ميگويند، يا خير؟ و آيا پيامبر در روز غدير نظريه امامت را ابداع كردند و آيا مولا به همان معناست كه در آيه شريفه «النبي اولي بالمؤمنين من انفسهم»(13) آمده، يا خير(14)؟ آقاي سروش ميگويند كه در پي اثبات حقّانيّت تشيع و تسنن نيستند ولي مگر ميشود از ولايت باطني و عرفاني دم زد امّا از مفهوم و تاريخ و مبناي ولايت هيچ نگفت و بدون مبنا ولايت باطني را پذيرفت آن هم فقط با مراجعه به احساس فردي احساس كور و بدون ملاك با روشن شدن مبناي ولايت است كه معلوم ميشود كه آيا ميشود ولايت عرفاني را پذيرفت يا نه در غير اين صورت چه جاي بحث ميماند. و جاي صحبت از ولايت، عرفاني باشد يا غير عرفاني. بحث ولايت از اين نقطه آغاز ميشود كه آدمي است كه محدود به اين دنيا نيست و روابطي دارد و امكاناتي و امكانات او پاسخگوي روابط او نيست در نتيجه نياز به كسي دارد كه از اين روابط و قوانين حاكم بر آن آگاه است. آدمي كه خود را فقط به دنيا ميبيند، نياز به دين و نياز به ولي ندارد كه اين دنيا را با غريزه و فكر هم ميشود اداره كرد و گذراند. اما اگر انسان، را در تمامي وسعت هستي مطرح كرديم و براي او راهي تا بينهايت را ترسيم نموديم راهي كه او از آن و از قوانين حاكم برآن آگاهي ندارد، آنوقت است كه وجود آگاه و خبر مطرح ميشود. انسان روابطي دارد، با خود، با ديگران، با اشياء و با مجموعه هستي بر اين روابط ضوابطي حاكم است كه جستجوي آدمي از قوانين علمي دال بر وجود اين ضوابط است او امكاناتي هم دارد غريزه و علوم او امكانات او هستند. اما اين امكانات بدليل عدم احاطه به مجموعه قوانين و خطائي كه دارند قابل اعتماد نيستند. آدمي كه محدود به اين اثبات نيست و ميخواهد راهي تا بينهايت و تا خدا را طي كند و روابطي گسترده و نامحدود دارد بطوريكه در كوچكترين حركت خود با مجموعه هستي مرتبط ميشود و در حركت احتمال دارد(15)با عواملي مرتبط شود كه از قوانين آن مطلع نيست و امكانات او نميتواند پاسخگوي آن روابط متحمل باشد. چنين انساني محتاج وليّ و سرپرست است و بحث ولايت خدا و رسول«صلي الله عليه وآله»و ائمه و اينجاست كه مطرح وليّ كسي است كه آگاه و محيط بر هستي و مجموعه قوانين حاكم بر هستي است و مصون از هوي و خطا. اولويت بر انفس پيامبر كه در آيه «النبي بالمؤمنين من انفسهم»مطرح ميشود بر همين اساس است من بعنوان انسان غير محدود به اين دنيا كه محتملاً مرتبط با تمامي عوالم هستم و امكانات علمي غريزيام پاسخگوي روابط نيست محتاج دين و كسي هستم كه بر من و هستي و راه و قوانين آن آگاه و محيط است و مصون از هوي و خطا و رئوف و رحيمي كه رنج من بر او سخت است بر هدايت من در اين دنياي منظم و هماهنگ حريص است(16). بااين مبناي از ولايت خدا و پذيرش دين او ميآيد و با همين مبناست كه ولايت هم وظيفه مسلمانان راه نشان ميدهد و هم اينكه حضرت علي«عليه السلام»از حانب خدا به چه نصب شدند دامنه عملكرد حضرت علي«عليه السلام» بر اساس همان آگاهي و احاطه است و همانطور كه اولويت رسول«صلي الله عليه وآله» مطرح است اولويت علي«عليه السلام» و معصومين ديگر و همان طور كه دين تمامي عرصههاي فردي و اجتماعي را شامل ميشود ولايت تمامي اين عرصه را در برميگيرد و مسلمين موظف به اطاعت و تبعيتاند چه بفرمود؟ قرآن: «ما كان لمؤمن ولا مؤمنه اذا قضي الله و رسوالله و رسوله امراً ان يكون لهم الخيرةُ من امرهم»(17) بنابراين بعد از قضاوت خدا و وليّ خدا براي مؤمنين فقط اطاعت ميماند جه اين قضاوت و حكم بر اساس همان آگاهي و عصمت و اولويت صورت گرفته و اما قبل از حكم وليّ خدا ميتواند مردم را مورد مشورت قرار دهد اگر چه تصميم با اوست. مشورت جمع آوري اطلاعات است و الاّ حكم را خدا و رسول او ميكنند(18) در امور حضرت مشورت ميكنند نه اينكه حق تصميم گيري را هم به شورا بدهند چه اوست كه به حكم واقف است در آيه آمده «اذا غرمت» نه «اذا غرمراً» معلوم ميشود كه تصميمگيري با رسول است. « بخش پاسخ به سؤالات »1) سوره احزاب، آيه 6.2) سوره بقره، آيه 275.3) سوره بقره، آيه 257.4) سوره نحل، آيه 99.5) سوره نحل، آيه 100.6) سوره نساء، آيه .7) سوره مائده، آيه 55.8) سوره شعراء، آيه 214.9) اقت مني بمنزلة هارون من مومي الا انه لايني بعدي. در صحيح سلم، ج 7، باب تضائل علي بن ابيطالب.10) صبح مسلم، كنزالعمال، مستدرك حاكم نيشابوري، الدّرالمنثور، جامع ترمذي، فرائد السمطين المناقب خوارزمي، المعجم الكبر طراني، سنن بيهقي و... .11) مسند احمد، ج 1، صص 120 - 119.12) مسند احمد، ج 4، صص 281 و 370. بعضي از منابع ديگر حديث غدير مسند احمد، ج 5 ، ص 347 و ص 366 مستدرك حاكم ج 3 ص 110 - 110 و در مجمع الزوائد و منبع الفوائد نورالدين الهيثمي، ج 7 ، ص 17 روايت «من كنت مولاه فعلي مولاه اللهم و آل من والاه و عاد من عاداه» را به نقل از پيامبر از ذيل آيه انما وليكم والله نقل ميكند، ج 9، ص 105 - 104 را فقه غدير و روايت معروف پيامبر«صلي الله عليه وآله»الست اولي يكم من انفسكم را ميآورد.13) سوره احزاب، آيه 6.14) سروش عبدالكريم، بسط تجربه بندي، ولايت باطني و ولايت سياسي.15) دقت شود نميگويم يقيناً و حتماً و ظناً كه حتي احتمال وجود اين ارتباط كفايت ميكند.16) لقد جاءكم رسول من انفسكم عزيز عليه ماغتم حريص عليكم بالمؤمنين رئوف رحيم توبه 128 .17) سوره احزاب، آيه 36.18) و مشاورهم في الامر فاذا عزمت فتوكل عليالله.